پارت هشتاد و شش
پارت هشتاد و شش
رمان دیدن دوباره ی تو
شروین خودشو مظلوم کرد و گفت....
شروین _ تو چی؟
ستاره _ من چی؟
شروین_ میگم تو هم منو دوست داری؟
ستاره _ یعنی خودت نمیدونی؟
شروین _ به نظزت اگه میدونستم میپرسیدم..
ستاره _ حرفت منطقیه خب امممم منم دوست.....
شروین با نگرانی بهم خیره شده بود و منتظر بود حرفمو بزنم....
ادامه دادم _ من دوست ندارم....
شروین با تعجب بهم نگاه کرد بعد هم سرشو انداخت پایین و با لحن بغض دار گفت...
شروین_ به هر حال من دوستت دارم امیدوارم خوشبخت شی... من امشب راه میوفتم میرم شیراز تو هم با عسل و اشکان بیا....
خواستم چیزی بگم که رفت ....
وایییی خـــدااا من چیکارر کردمممم.....
سه هفته بعد....
الان سه هفتس خبری ازش نیس گوشیشم خاموشه و نه جواب من رو میده و نه جواب اشکان....
دیگه دارم نگرانش میشم کاشکی غرورو میزاشتم کنار...
کاشکی فکر اذیت کردن به سرم نمیزد...
اشکام آروم آروم سر خورد و رو گونه هام ریخت....
من تازه شروینو پیدا کرده بودم اونم بعد چند سال...
ولی حالا با یه بازیه بچهگانه خودم و عشقمو نابود کردم....
در با شدت باز شد.....
رمان دیدن دوباره ی تو
شروین خودشو مظلوم کرد و گفت....
شروین _ تو چی؟
ستاره _ من چی؟
شروین_ میگم تو هم منو دوست داری؟
ستاره _ یعنی خودت نمیدونی؟
شروین _ به نظزت اگه میدونستم میپرسیدم..
ستاره _ حرفت منطقیه خب امممم منم دوست.....
شروین با نگرانی بهم خیره شده بود و منتظر بود حرفمو بزنم....
ادامه دادم _ من دوست ندارم....
شروین با تعجب بهم نگاه کرد بعد هم سرشو انداخت پایین و با لحن بغض دار گفت...
شروین_ به هر حال من دوستت دارم امیدوارم خوشبخت شی... من امشب راه میوفتم میرم شیراز تو هم با عسل و اشکان بیا....
خواستم چیزی بگم که رفت ....
وایییی خـــدااا من چیکارر کردمممم.....
سه هفته بعد....
الان سه هفتس خبری ازش نیس گوشیشم خاموشه و نه جواب من رو میده و نه جواب اشکان....
دیگه دارم نگرانش میشم کاشکی غرورو میزاشتم کنار...
کاشکی فکر اذیت کردن به سرم نمیزد...
اشکام آروم آروم سر خورد و رو گونه هام ریخت....
من تازه شروینو پیدا کرده بودم اونم بعد چند سال...
ولی حالا با یه بازیه بچهگانه خودم و عشقمو نابود کردم....
در با شدت باز شد.....
۱۳.۳k
۲۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.