🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت5 #جلد_دوم
دختره داد زد
_باید تکلیف منو روشن کنی اهورا...همین الان!
مهمون اهورا که دید اوضاع خیلی بده کرواتش و یکم جا به جا کرد و گفت
_مثل اینکه کارای مهم تری دارید اهورا خان.
و بعد بی توجه به عذرخواهی های اهورا از دفتر بیرون زد.
اهورا خشمگین دست دختره رو گرفت و پرتش کرد توی اتاقش و رو به منشی گفت
_حتی نذار کسی بیاد تو شرکت، درو قفل کن.
و بعد در اتاقش و بست.
دنیا روی سرم خراب شد...این دختره کی بود دیگه؟ چه تکلیفی با اهورا داشت که باید روشنش می کرد؟
برام مهم نبود منشیش برام دل بسوزونه و ترحم کنه.
از اتاق اومدم بیرون و گوشم و چسبوندم به در.
صدای داد اهورا مثل پتک توی سرم کوبیده شد
_داری چه غلطی می کنی؟ این جا محل کار منه.
_هررررر قبرستونی که میخواد باشه! تکلیف من و یاشار رو معلوم کن وگرنه میرم ازت شکایت می کنم.
عربدش من و از جا پروند
_تو گه میخوری دختره ی پتیاره! دم در آوردی برای من؟ گمشو تا کل خاندانتو یکی نکردم...دفعه دیگه بیای این جا...
دختره میون کلامش پرید
-میام! صد بار دیگه ام میام. یه غلطی کردی باید پاش وایسی.
انگار موضوع خیلی جدی بود که هیچ جوره عقب نشینی نمی کرد.
اهورا جوش آورد و شروع کرد به تهدید کردن
_گمشو از دفترم بیرون کیمیا...برو و دیگه این طرفا نیا...باد به گوشم برسونه به زندگی من نزدیک شدی می کشمت. می دونی که از کشتن ابایی ندارم قبلا هم این کارو کردم.
_منو الکی تهدید نکن! زود تر اون زن هرزتو طلاق بده و تکلیف منو مهلوم کن.
به هق هق افتادم.
پس درست فکر می کردم.این دختر کیه؟ معشوقه ی پنهانی اهوراست؟ از من سیر شده؟ دلش و زدم؟
صدای سیلی محکمی اومد و بعد اهورا باز عربده کشید
-خفه شووووو! هرزه تویی نه زن من! هرزه تویی که یه توله از یکی مثل خودت پس انداختی و حالا داری می بندیش به ریش من. گمشو بیرون از دفترم...گمشو!
روح از تنم جدا شد.
این لحظه مثل مرگ بود برام.
صدای لرزون دختره توی فضا پیچید و قلبم و به درد آورد
_پس فردا بیا آزمایشگاه تا بهت ثابت کنم این توله ای که میگی بچه خودته. بعد از اون اگر مسئولیت یاشارو قبول نکردی ازت شکایت می کنم.
🌹🍁
Comments please
🍁🍁🍁🍁
#apink #فانتزی #فردوس_برین #طنز #هنر_عکاسی #دخترونه #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته #wallpaper
#خان_زاده #پارت5 #جلد_دوم
دختره داد زد
_باید تکلیف منو روشن کنی اهورا...همین الان!
مهمون اهورا که دید اوضاع خیلی بده کرواتش و یکم جا به جا کرد و گفت
_مثل اینکه کارای مهم تری دارید اهورا خان.
و بعد بی توجه به عذرخواهی های اهورا از دفتر بیرون زد.
اهورا خشمگین دست دختره رو گرفت و پرتش کرد توی اتاقش و رو به منشی گفت
_حتی نذار کسی بیاد تو شرکت، درو قفل کن.
و بعد در اتاقش و بست.
دنیا روی سرم خراب شد...این دختره کی بود دیگه؟ چه تکلیفی با اهورا داشت که باید روشنش می کرد؟
برام مهم نبود منشیش برام دل بسوزونه و ترحم کنه.
از اتاق اومدم بیرون و گوشم و چسبوندم به در.
صدای داد اهورا مثل پتک توی سرم کوبیده شد
_داری چه غلطی می کنی؟ این جا محل کار منه.
_هررررر قبرستونی که میخواد باشه! تکلیف من و یاشار رو معلوم کن وگرنه میرم ازت شکایت می کنم.
عربدش من و از جا پروند
_تو گه میخوری دختره ی پتیاره! دم در آوردی برای من؟ گمشو تا کل خاندانتو یکی نکردم...دفعه دیگه بیای این جا...
دختره میون کلامش پرید
-میام! صد بار دیگه ام میام. یه غلطی کردی باید پاش وایسی.
انگار موضوع خیلی جدی بود که هیچ جوره عقب نشینی نمی کرد.
اهورا جوش آورد و شروع کرد به تهدید کردن
_گمشو از دفترم بیرون کیمیا...برو و دیگه این طرفا نیا...باد به گوشم برسونه به زندگی من نزدیک شدی می کشمت. می دونی که از کشتن ابایی ندارم قبلا هم این کارو کردم.
_منو الکی تهدید نکن! زود تر اون زن هرزتو طلاق بده و تکلیف منو مهلوم کن.
به هق هق افتادم.
پس درست فکر می کردم.این دختر کیه؟ معشوقه ی پنهانی اهوراست؟ از من سیر شده؟ دلش و زدم؟
صدای سیلی محکمی اومد و بعد اهورا باز عربده کشید
-خفه شووووو! هرزه تویی نه زن من! هرزه تویی که یه توله از یکی مثل خودت پس انداختی و حالا داری می بندیش به ریش من. گمشو بیرون از دفترم...گمشو!
روح از تنم جدا شد.
این لحظه مثل مرگ بود برام.
صدای لرزون دختره توی فضا پیچید و قلبم و به درد آورد
_پس فردا بیا آزمایشگاه تا بهت ثابت کنم این توله ای که میگی بچه خودته. بعد از اون اگر مسئولیت یاشارو قبول نکردی ازت شکایت می کنم.
🌹🍁
Comments please
🍁🍁🍁🍁
#apink #فانتزی #فردوس_برین #طنز #هنر_عکاسی #دخترونه #عاشقانه #جذاب #عکس_نوشته #wallpaper
۱۱.۱k
۲۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.