پـارت ③⑤
پـارت ③⑤
تـرنـم٭
به اون آدرسی که پیم داده بود رفتم یه پارک خلوت بود این ور و اون ور و نگاه کردم ولی چیزی ندیدم یهو از پشت دستم کشیده شد برگشتم دیدم رهامه این
اینجا چیکار می کنه...دستمو کشید و بردم نشنودم رو یه نیمکت اومدم بلند شم که گفت:بشین باهات کار دارم منم نشستم ببینم این حرف حسابش چیه
همون موقع اومدم حرف بزنم که یهو تندی سرش و آورد جلو و بوسـیدم از این حرکتش شوکه شده بودم ولی بعد از چند ثانیه که به خودم اومدم از خودم
دورش کردم و زدم زیر گوشش از رو نیمکت بلند شدم و اومدم برم
که گفت: من هنوز حرفمو نزدم خوشگله از حالت حرف زدنش چندشم شد
آتیشی شدم و برگشتم و گفتم:ها چیه چرا ولم نمیکنی اولش که با اسمس مسخرت من و کشوندی اینجا بعدشم که میبوسیم حالا دیگه چه حرفی واسه گفتن داری ها؟
رهام:اوم اسمس مسخره اومد پشت سرم و سرش گذاشت تو گردنم و گفت:
چرا حتی یه لحظه هم به این فکر نمیکنی که اون اسمسی که از نظر تو
مسخرس واقعی باشه _تو همیشه همه ی حرفات دروغ بوده حالا این یکی راست باشه رهام خیلی جدی گفت : این حرفم از راستم راست تره پس بشین
این حالت حرف زدنش و خوب میشناختم تو این حالت که حرف میزد یعنی حرفش خیلی جدیه امـ ا این حرف نباید جدی باشه اگه سپنتا رو به خاطر من
بکشه نه نه خدا نکنه رهام:چی شد میشینی به حرفام گوش میدی یا کار و خلاص کنم؟ ـ باشه باشه گوش میدم و رفتم نشستم رو نیمکت رهامم اومد نشست
رهام:خب خب الان اینجا تو دوتا انتخاب داری یا میتونی بری با سپنتا و با کسی که دوستش داری زندگی کنی اما اون موقع باید منتظر مرگ خیلی از
عزیزات باشی سپنتا٫اون دوستات٫داداشات که خیلی دوستشون داری و خیلی از عزیزای دیگه ات مخصوصاً اون پسره سپنتا و اما از اونجایی که تو این کسایی
که گفتم و خیلی دوست داری یه گزینه دیگه هم برات گذاشتم یا میتونی.........
_ یا میتونم چی؟هاااا یا چی؟. رهام:او او تند نرو باشه میگم یا اینکه میتونی
با من ازدواج کنی و همه بخصوص سپنتا هم سالم و سلامت به زندگیش ادامه بده ...... با حرفی که زد نمیدونم چی شد که یهو نفسم گرفت و دیگه چیزی نفهمیدم .....
یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن.
تـرنـم٭
به اون آدرسی که پیم داده بود رفتم یه پارک خلوت بود این ور و اون ور و نگاه کردم ولی چیزی ندیدم یهو از پشت دستم کشیده شد برگشتم دیدم رهامه این
اینجا چیکار می کنه...دستمو کشید و بردم نشنودم رو یه نیمکت اومدم بلند شم که گفت:بشین باهات کار دارم منم نشستم ببینم این حرف حسابش چیه
همون موقع اومدم حرف بزنم که یهو تندی سرش و آورد جلو و بوسـیدم از این حرکتش شوکه شده بودم ولی بعد از چند ثانیه که به خودم اومدم از خودم
دورش کردم و زدم زیر گوشش از رو نیمکت بلند شدم و اومدم برم
که گفت: من هنوز حرفمو نزدم خوشگله از حالت حرف زدنش چندشم شد
آتیشی شدم و برگشتم و گفتم:ها چیه چرا ولم نمیکنی اولش که با اسمس مسخرت من و کشوندی اینجا بعدشم که میبوسیم حالا دیگه چه حرفی واسه گفتن داری ها؟
رهام:اوم اسمس مسخره اومد پشت سرم و سرش گذاشت تو گردنم و گفت:
چرا حتی یه لحظه هم به این فکر نمیکنی که اون اسمسی که از نظر تو
مسخرس واقعی باشه _تو همیشه همه ی حرفات دروغ بوده حالا این یکی راست باشه رهام خیلی جدی گفت : این حرفم از راستم راست تره پس بشین
این حالت حرف زدنش و خوب میشناختم تو این حالت که حرف میزد یعنی حرفش خیلی جدیه امـ ا این حرف نباید جدی باشه اگه سپنتا رو به خاطر من
بکشه نه نه خدا نکنه رهام:چی شد میشینی به حرفام گوش میدی یا کار و خلاص کنم؟ ـ باشه باشه گوش میدم و رفتم نشستم رو نیمکت رهامم اومد نشست
رهام:خب خب الان اینجا تو دوتا انتخاب داری یا میتونی بری با سپنتا و با کسی که دوستش داری زندگی کنی اما اون موقع باید منتظر مرگ خیلی از
عزیزات باشی سپنتا٫اون دوستات٫داداشات که خیلی دوستشون داری و خیلی از عزیزای دیگه ات مخصوصاً اون پسره سپنتا و اما از اونجایی که تو این کسایی
که گفتم و خیلی دوست داری یه گزینه دیگه هم برات گذاشتم یا میتونی.........
_ یا میتونم چی؟هاااا یا چی؟. رهام:او او تند نرو باشه میگم یا اینکه میتونی
با من ازدواج کنی و همه بخصوص سپنتا هم سالم و سلامت به زندگیش ادامه بده ...... با حرفی که زد نمیدونم چی شد که یهو نفسم گرفت و دیگه چیزی نفهمیدم .....
یـک.(پـارت.ویـژه).در.کامنت.هـا. #با ـ لایـ💜ـک ـ و ـ کـامنـ👽ـت ـ هـاتـون ـ بتـرکـونیـن.
۸.۱k
۲۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.