هرچی من بگمه پارت چهاردهم
#هرچی من بگمه #پارت چهاردهم
از زبون #رویا
دیدم مبینا داره ادرس خونه رو برای یکی لوکیشن میفرسته همونجا تو بالکن نشستم یه کتاب برداشتم و مشغول خوندن شدم که صدای زنگ خونه در اومد سیلدا و مبینا همزمان داد زدن
سیدا و مبینا:رویا برو در و باز کن
+خدایا هرچی زورگوعه شفا ده
سیلدا و مبینا:الهی امین
+🤦♀
مبینا:ولش کن سیلدا خودم در و باز میکنم
سیلدا:نیم ساعت بعد.... برو در و باز کن دیگه
مبینا رفت در و باز کرد و من دوباره مشغول کتاب خوندن شدم
از زبون #معصومه
زنگ در و زدیم 5 دقیقه گذشت هیچکس نیومد
ایناز:😶
من:😃
ایناز:😐
من:😄
ایناز:😑
من:درد زهرمار کوفت
ایناز:از چه نوعش؟؟
-🤦♀
ایناز:قلقلی داریم تبریزی داریم برنجیم داریم
رکسانا:وای پاهام درد گرفت پس چرا در و باز نمیکنن
-الان میان
مبینا در و باز کرد و پرید بغلم خیلی خوشحال بود منم بغلش کردم بعد از بغلم اومد بیرون به بقیه مثل جن زده ها نگاه کرد😑🤦♀
رکسانا:ایناز فدات شه ما رو بغل نمیکنی؟؟
ایناز:چرا همیشه از بقیه مایه میزاری؟؟از خودت بزار
رکسانا:اخه من مایع ندارم تموم شده
سارینا:خدایا هرچی منحرفه رو شفا بده از جمله رکی
رکسانا:به عمت
سارینا😐
مبینا🤣
همون موقع سیلدا اومد بیرون
سیلدا😐😱😳
رکسانا:سلام بلد نیستی؟؟
سیلدا هنوز تو حالت هنگی بود منگژ بود چیچی بود حالا هرچی بود دیگه
مبینا:بفرمایید داخل رفتیم تو دوباره دهن رکسانا و سارینا چسبید کف زمین بعد یه مدت خودشونو جمع و جور کردن
-رویا کجاس؟؟
سیلدا:تو بالکن داره کتاب میخونه
-اها میخوام برم ببینمش دلم براش تنگ شده
همون موقع پسرا اومدن از اتاقاشون بیرون(همزمان)
مبینا:ژون بابا چه همزمان
بکهیون:اینا کین؟؟
سیلدا:دوستای ماعن
بکهیون یلحظه نگاه خیرش موند رو سارینا سارینا هم همینطور بعد که به خودشون اومدن در و دیوار و نگاه کردن
مبینا:راستی نفس و نمیبینم
-هنوز دانشگاهش تموم نشده گفت هروقت پایان نامش تموم شد زودی میاد
تاعو:نفس کیه؟؟
-حالا میاد میبینیش میخوام رویا رو سوپرایز کنم اتاقش کجاست
چانی ادرس داد:طبقه بالا سمت چپ مستقیم اتاق اخر سمت راست
مبینا😐😳
-خب کاری ندارین من برم خداحافظ
ادامه دارد☺️
از زبون #رویا
دیدم مبینا داره ادرس خونه رو برای یکی لوکیشن میفرسته همونجا تو بالکن نشستم یه کتاب برداشتم و مشغول خوندن شدم که صدای زنگ خونه در اومد سیلدا و مبینا همزمان داد زدن
سیدا و مبینا:رویا برو در و باز کن
+خدایا هرچی زورگوعه شفا ده
سیلدا و مبینا:الهی امین
+🤦♀
مبینا:ولش کن سیلدا خودم در و باز میکنم
سیلدا:نیم ساعت بعد.... برو در و باز کن دیگه
مبینا رفت در و باز کرد و من دوباره مشغول کتاب خوندن شدم
از زبون #معصومه
زنگ در و زدیم 5 دقیقه گذشت هیچکس نیومد
ایناز:😶
من:😃
ایناز:😐
من:😄
ایناز:😑
من:درد زهرمار کوفت
ایناز:از چه نوعش؟؟
-🤦♀
ایناز:قلقلی داریم تبریزی داریم برنجیم داریم
رکسانا:وای پاهام درد گرفت پس چرا در و باز نمیکنن
-الان میان
مبینا در و باز کرد و پرید بغلم خیلی خوشحال بود منم بغلش کردم بعد از بغلم اومد بیرون به بقیه مثل جن زده ها نگاه کرد😑🤦♀
رکسانا:ایناز فدات شه ما رو بغل نمیکنی؟؟
ایناز:چرا همیشه از بقیه مایه میزاری؟؟از خودت بزار
رکسانا:اخه من مایع ندارم تموم شده
سارینا:خدایا هرچی منحرفه رو شفا بده از جمله رکی
رکسانا:به عمت
سارینا😐
مبینا🤣
همون موقع سیلدا اومد بیرون
سیلدا😐😱😳
رکسانا:سلام بلد نیستی؟؟
سیلدا هنوز تو حالت هنگی بود منگژ بود چیچی بود حالا هرچی بود دیگه
مبینا:بفرمایید داخل رفتیم تو دوباره دهن رکسانا و سارینا چسبید کف زمین بعد یه مدت خودشونو جمع و جور کردن
-رویا کجاس؟؟
سیلدا:تو بالکن داره کتاب میخونه
-اها میخوام برم ببینمش دلم براش تنگ شده
همون موقع پسرا اومدن از اتاقاشون بیرون(همزمان)
مبینا:ژون بابا چه همزمان
بکهیون:اینا کین؟؟
سیلدا:دوستای ماعن
بکهیون یلحظه نگاه خیرش موند رو سارینا سارینا هم همینطور بعد که به خودشون اومدن در و دیوار و نگاه کردن
مبینا:راستی نفس و نمیبینم
-هنوز دانشگاهش تموم نشده گفت هروقت پایان نامش تموم شد زودی میاد
تاعو:نفس کیه؟؟
-حالا میاد میبینیش میخوام رویا رو سوپرایز کنم اتاقش کجاست
چانی ادرس داد:طبقه بالا سمت چپ مستقیم اتاق اخر سمت راست
مبینا😐😳
-خب کاری ندارین من برم خداحافظ
ادامه دارد☺️
۲.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.