پیشم بمان ، که نارس و کالم بدون تو
پیشم بمان ، که نارس و کالم بدون تو
درگیر وحشت است خیالم بدون تو
رفتی و پشت واژه ی حسرت شدم اسیر
اصلا" شکسته شد، پر و بالم بدون تو
پاییز شعر من شده آغاز و بعد از این
یک درد ناب رو به زوالم بدون تو
وقتی سکوت آمد و کنج لبت نشست
دیدم که چیست قهوه ی فالم بدون تو
من اهل التماس نبودم ، ولی شدم
دیگر جهنمی شده حالم بدون تو
از دست شوم حادثه ، کاغذ مچاله شد
حتی غزل نوشت : که لالم بدون تو
حالا اجازه می دهی ام با دو چشم تر
یک گوشه زار زار بنالم بدون تو...؟؟
#وصی پور
درگیر وحشت است خیالم بدون تو
رفتی و پشت واژه ی حسرت شدم اسیر
اصلا" شکسته شد، پر و بالم بدون تو
پاییز شعر من شده آغاز و بعد از این
یک درد ناب رو به زوالم بدون تو
وقتی سکوت آمد و کنج لبت نشست
دیدم که چیست قهوه ی فالم بدون تو
من اهل التماس نبودم ، ولی شدم
دیگر جهنمی شده حالم بدون تو
از دست شوم حادثه ، کاغذ مچاله شد
حتی غزل نوشت : که لالم بدون تو
حالا اجازه می دهی ام با دو چشم تر
یک گوشه زار زار بنالم بدون تو...؟؟
#وصی پور
۵.۳k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.