پارت10
#پارت10
رمان ماهــور
همراه باران وارد بک استیج شدیم و به همه ی بچه ها سلام کردیم.
یاشار: معرفی می کنم بچه ها ماهور سام هم خوان گروه مون.
-سلام.
+سلام.
یاشار: بچه ها به نظرم بریم واسه استیج بعد استیج بیایم واسه تولد رهام.
بچه ها رفتن و قبل از اینکه رهام بره رفتم سمتش.
-تولدت مبارک.
-ممنون.
{رهام}
کم کم از من دور شد. قلبم تند میزد و به نفس نفس افتاده بودم. نفس عمیقی کشیدم.
میلاد: رهام خان چرا نمیای داداش پاشو بریم کلی دختر منتظرتن.
-مگه شروع کردین.
-نه من الان باید برم استیج تو هم بیا.
...
{ماهور}
یاشار جامون رو بهمون گفت ردیف اول و صندلی های وسط.
بعد از چند دقیقه که یاشار امیر میلاد و بقیه بچه ها ساز زدن امیر و رهام وارد استیج شدن.
...
توی اتاق پر بود از پاکت های کادو های جورواجور که واسه رهام اوورده بودن.
شالم رو جلو کشیدم و مرتب کردم. پاکت کادوم رو برداشتم و بلند شدم. سمت رهام رفتم و پاکت رو سمتش گرفتم.
-بازم تولدت مبارک
-ممنون که زحمت کشیدین.
میلاد:رهام بازش کن ببینیم چیه.
جعبه رو از توی پاکت بیرون اوورد و بازش کرد.
-وای چه خوشگله.
امیر میلاد پرید سمتش و ساعت رو از دستش قاپید.
-خدا شانس بده.
رهام: ممنون!
بالبخند سری تکون دادم. نمی دونم چرا دستام یخ کرده بود.
باران:حالا ایشالا بیست روز دیگه تولد خودش از همتون توقعه داره.
-نه بابا نمی خواد زحمت بکشید.
-واسه چی نمی خواد. اصن تو خواستی هم خودم بر می دارم.
امیر:شما هم بگو تولدت کیه ما واست کادو میگیریم.
-من ۲۵ آذرم.
من: چه پر رو هم هس.
رهام ساعت رو داخل پاکت گذاشت و گذاشت کنار خودش. جدا از بقیه کادو ها.
لایک و کامنت یادتون نره
ادامه در کامنت ها
رمان ماهــور
همراه باران وارد بک استیج شدیم و به همه ی بچه ها سلام کردیم.
یاشار: معرفی می کنم بچه ها ماهور سام هم خوان گروه مون.
-سلام.
+سلام.
یاشار: بچه ها به نظرم بریم واسه استیج بعد استیج بیایم واسه تولد رهام.
بچه ها رفتن و قبل از اینکه رهام بره رفتم سمتش.
-تولدت مبارک.
-ممنون.
{رهام}
کم کم از من دور شد. قلبم تند میزد و به نفس نفس افتاده بودم. نفس عمیقی کشیدم.
میلاد: رهام خان چرا نمیای داداش پاشو بریم کلی دختر منتظرتن.
-مگه شروع کردین.
-نه من الان باید برم استیج تو هم بیا.
...
{ماهور}
یاشار جامون رو بهمون گفت ردیف اول و صندلی های وسط.
بعد از چند دقیقه که یاشار امیر میلاد و بقیه بچه ها ساز زدن امیر و رهام وارد استیج شدن.
...
توی اتاق پر بود از پاکت های کادو های جورواجور که واسه رهام اوورده بودن.
شالم رو جلو کشیدم و مرتب کردم. پاکت کادوم رو برداشتم و بلند شدم. سمت رهام رفتم و پاکت رو سمتش گرفتم.
-بازم تولدت مبارک
-ممنون که زحمت کشیدین.
میلاد:رهام بازش کن ببینیم چیه.
جعبه رو از توی پاکت بیرون اوورد و بازش کرد.
-وای چه خوشگله.
امیر میلاد پرید سمتش و ساعت رو از دستش قاپید.
-خدا شانس بده.
رهام: ممنون!
بالبخند سری تکون دادم. نمی دونم چرا دستام یخ کرده بود.
باران:حالا ایشالا بیست روز دیگه تولد خودش از همتون توقعه داره.
-نه بابا نمی خواد زحمت بکشید.
-واسه چی نمی خواد. اصن تو خواستی هم خودم بر می دارم.
امیر:شما هم بگو تولدت کیه ما واست کادو میگیریم.
-من ۲۵ آذرم.
من: چه پر رو هم هس.
رهام ساعت رو داخل پاکت گذاشت و گذاشت کنار خودش. جدا از بقیه کادو ها.
لایک و کامنت یادتون نره
ادامه در کامنت ها
۱۰.۳k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.