انسان در تمام مراحل زندگی
انسان در تمام مراحل زندگی
با صبر واستقامت باید در راه
درست قدم بردارد .
وبا هر وزش باد مخالف وضع
وحال خود را خرابتر از قبل نکند.
با اتکا به خدای بی همتا می شود حتی از بدترین شرایط
جست.
دانلود رمان نجات از منجلاب نودهشتیا
اگر کاسه صبرت لبریز شود وتو
بتوانی در راه درست قدم برداری
انسانیت راپیشه کنی آنگاه
است که تو بزرگ منش شده ای
از خرابه هم می شودباتکیه بر
حق قصر رویا ساخت . #نجات از منجلاب #آزاده بختیاری
مقدمه:
همیشه در اعماق تاریکیها نوری
سراسر تارو پود غم آلود بدن ما
را روشن می کند.
آن نور خداییست .
اوکسی است که در تنگنا رهایت
نمی کند،رازت را بر ملا نمی کندو
گناههایت را به رویت نمی آورد.
تو هر بار توبه کنی با آغوش باز
می پذیردت.
در این غریب آباد که حاکمانش
در زندگی من پست تینت وسیاه
دل بودندچاره ای جز گریستن و
چنگ زدن به دامان پاک الله نداشتم.
چه ظلم بزرگی وچه جفایی در حق خودم کردم وخود را در منجلابی فرو بردم که تاوان سنگینی برایش پرداختم.
وسوسه اگر سراغ ما بیاید و
شر ،بدبختی،از هم پاچیدگی
زندگی را به همراه خود بیاورد
باید از آن دوری کنی وسعادت
را فقط از مهر آفرین مهر گستر
بخواهی.
قسمتی از رمان :نودهشتیا
یه دختر جنوب شهری بایه خونواده معمولی تو خیابونا و
کوچه های جنوب شهر تهران
قد کشیدم وبزرگ شدم .
با داداش کوچیکم وبابا ومامانم
زندگی می کنم
اون زمونا به تهران ،تهرون می گفتن.
بابای من یه لات به تموم معنی
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%ac%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%ac%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
با صبر واستقامت باید در راه
درست قدم بردارد .
وبا هر وزش باد مخالف وضع
وحال خود را خرابتر از قبل نکند.
با اتکا به خدای بی همتا می شود حتی از بدترین شرایط
جست.
دانلود رمان نجات از منجلاب نودهشتیا
اگر کاسه صبرت لبریز شود وتو
بتوانی در راه درست قدم برداری
انسانیت راپیشه کنی آنگاه
است که تو بزرگ منش شده ای
از خرابه هم می شودباتکیه بر
حق قصر رویا ساخت . #نجات از منجلاب #آزاده بختیاری
مقدمه:
همیشه در اعماق تاریکیها نوری
سراسر تارو پود غم آلود بدن ما
را روشن می کند.
آن نور خداییست .
اوکسی است که در تنگنا رهایت
نمی کند،رازت را بر ملا نمی کندو
گناههایت را به رویت نمی آورد.
تو هر بار توبه کنی با آغوش باز
می پذیردت.
در این غریب آباد که حاکمانش
در زندگی من پست تینت وسیاه
دل بودندچاره ای جز گریستن و
چنگ زدن به دامان پاک الله نداشتم.
چه ظلم بزرگی وچه جفایی در حق خودم کردم وخود را در منجلابی فرو بردم که تاوان سنگینی برایش پرداختم.
وسوسه اگر سراغ ما بیاید و
شر ،بدبختی،از هم پاچیدگی
زندگی را به همراه خود بیاورد
باید از آن دوری کنی وسعادت
را فقط از مهر آفرین مهر گستر
بخواهی.
قسمتی از رمان :نودهشتیا
یه دختر جنوب شهری بایه خونواده معمولی تو خیابونا و
کوچه های جنوب شهر تهران
قد کشیدم وبزرگ شدم .
با داداش کوچیکم وبابا ومامانم
زندگی می کنم
اون زمونا به تهران ،تهرون می گفتن.
بابای من یه لات به تموم معنی
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%ac%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%ac%d9%84%d8%a7%d8%a8-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۱.۸k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.