نام رمان:اوای قلبم
نام رمان:اوای قلبم
نویسنده:فهیمه
ژانر:عاشقانه
تعداد صفحات:۶۰
یه گوشه نشسته بودم و به تکاپوی خاله هام و عمه هام نگاه میکرم ۱ پارت هر کس ی کاری میکرد شوهر خاله هامم نشسته
تمامی حقوق این کتاب نزد رمان عاشقانه محفوظ است #یه گوشه نشسته بودم و به تکاپوی خاله هام و عمه هام نگاه میکرم ۱ پارت هر کس ی کاری میکرد شوهر خاله هامم نشسته بودن و سر مهریه بحث میکرد دختر خاله هام و دختر عمه هام هم با هم حرف میزدن اما من جدا از همشون نشسته بودم چرا چیشد ک ب اینجا رسیدم چرا سربار همه شدم چرا زندگیم اینطور شد پاشدم و رفتم تو اتاق مهسا دختر خالم به تمام بدبختی هام فکر کردم و گریه کردم مهسا در زد و گفت_میتونم بیام تو _با یه لبخند زوری گفتم البته کنارم رو تخت نشست و گفت_ پاشو عزیزم اشکاتو پاک کن و برو حموم بعدم یه دستی به سر و صورتت بکش امشب بله برونته در ضمن دوباره خاله هارو عصبانی نکن بعدم پاشد رفت خدایا اخه چرا من باید اینقدر بیکس بشم ک تو این سن شو هرم بدن اخه چرا همین طور که ب خدا شکایت میکردم یادم اومد اون روزی ک این اتفاقات لعنتی افتاد و من تنهای تنها شدم
گذشته:اه لعنتی هرچی ب مامانم میگم این سفر رو کنسل کنه گوش ۲ #پارت نمیده اخه من حالا چطوری درسامو بخونم نمیگه تا چندوقت دیگه کنکور دارمااا بیخیال اسم من اواست سال اخر هنرستانم رشته گرافیک و الان دارم خودمو واسه کنکور اماده میکنم از شکل و .چشمام رنگش مشخص ۱۷۱قیافم بگم خیلی خاص نیستم اما ب اندازه خودم خوشگلم قدم نیست موهامم ن قهوه ایه ن مشکیه یه رنگ خاصه دماق و لبامم کوچولو.یه خانواده چهار نفره ک متریه یعنی خیلی ۲۲۲میشه من مامانم بابام و داداشم از قشر متوسط
هستیم و خونمون یه خونه بزرگ نیست ولی من خیلی دوسش دارم تصمیم داریم بریم شمال ولی من خیلی راضی نیستم ن بخاطر درسام راستش ی دل شوره عجیب دارم واسه همین دلم نمیخواست بریم چند ساعت تو
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%88%d8%a7%db%8c-%d9%82%d9%84%d8%a8%d9%85-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده:فهیمه
ژانر:عاشقانه
تعداد صفحات:۶۰
یه گوشه نشسته بودم و به تکاپوی خاله هام و عمه هام نگاه میکرم ۱ پارت هر کس ی کاری میکرد شوهر خاله هامم نشسته
تمامی حقوق این کتاب نزد رمان عاشقانه محفوظ است #یه گوشه نشسته بودم و به تکاپوی خاله هام و عمه هام نگاه میکرم ۱ پارت هر کس ی کاری میکرد شوهر خاله هامم نشسته بودن و سر مهریه بحث میکرد دختر خاله هام و دختر عمه هام هم با هم حرف میزدن اما من جدا از همشون نشسته بودم چرا چیشد ک ب اینجا رسیدم چرا سربار همه شدم چرا زندگیم اینطور شد پاشدم و رفتم تو اتاق مهسا دختر خالم به تمام بدبختی هام فکر کردم و گریه کردم مهسا در زد و گفت_میتونم بیام تو _با یه لبخند زوری گفتم البته کنارم رو تخت نشست و گفت_ پاشو عزیزم اشکاتو پاک کن و برو حموم بعدم یه دستی به سر و صورتت بکش امشب بله برونته در ضمن دوباره خاله هارو عصبانی نکن بعدم پاشد رفت خدایا اخه چرا من باید اینقدر بیکس بشم ک تو این سن شو هرم بدن اخه چرا همین طور که ب خدا شکایت میکردم یادم اومد اون روزی ک این اتفاقات لعنتی افتاد و من تنهای تنها شدم
گذشته:اه لعنتی هرچی ب مامانم میگم این سفر رو کنسل کنه گوش ۲ #پارت نمیده اخه من حالا چطوری درسامو بخونم نمیگه تا چندوقت دیگه کنکور دارمااا بیخیال اسم من اواست سال اخر هنرستانم رشته گرافیک و الان دارم خودمو واسه کنکور اماده میکنم از شکل و .چشمام رنگش مشخص ۱۷۱قیافم بگم خیلی خاص نیستم اما ب اندازه خودم خوشگلم قدم نیست موهامم ن قهوه ایه ن مشکیه یه رنگ خاصه دماق و لبامم کوچولو.یه خانواده چهار نفره ک متریه یعنی خیلی ۲۲۲میشه من مامانم بابام و داداشم از قشر متوسط
هستیم و خونمون یه خونه بزرگ نیست ولی من خیلی دوسش دارم تصمیم داریم بریم شمال ولی من خیلی راضی نیستم ن بخاطر درسام راستش ی دل شوره عجیب دارم واسه همین دلم نمیخواست بریم چند ساعت تو
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d9%88%d8%a7%db%8c-%d9%82%d9%84%d8%a8%d9%85-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۵.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.