رمان شیطنت در راه عشق
رمان شیطنت در راه عشق
پارت_۵۴
خواستم نسیمو هم بیدار کنم
به طرف دیگه ی تخت نگاه کردم ولی جاش خالی بود! یعنی زودتر بیدار شده!
مگه میشه! مگه داریم؟!
یه نگاه به پایینتخت انداختم
نسیم پایین تخت ولو شده بود دست شبنم رو دهنش بود
شبنم خواب بود ولی نسیم چشماش باز بود
داشت وول میخورد که شبنمو بیدار کنه ولی از اونجایی که اینجا بمب بارانم بشه شبنم یه میلی متر چشماشو باز نمیکنه هیچ تاثیری روش نداره
به نسیم نگاه کردم
با خودم فکر کردم مگه نسیم رو تخت نبود؟!
یهو پخی زدم زیر خنده!
حواسم به کسایی که خواب بودن نبود!
پس نسیم بود که از تخت افتاد اون صدای عجیب اومد
خخخخ دختره ی چلغوز !
هنوز داشتم میخندیدم که کتی بالشت زیر سرشو پرت کرد خورد تو مخم
با صدای خفه ای گفت
_خفه شو رها
منم دیگه نخندیدم
دست شبنمو از رو دهن نسیم برداشتم
یه نفس عمیق کشید و گفت
_الهی کفنت کنم،چرا زودتر کمکم نکردی؟!
_خاموش باش بیا بریم بیرون فکر های خبیثی دارم
_جونز میخوامت
رفتیم تو آشپزخونه
۴بطری اب سرد گرفتیم
رفتیم پایین
اول رفتم تو اتاق اولی که سورن،رامتین،هاووش،فرشاد و نریمان کپیده بودن
اول نسیم رفت تو
اروم گفت
_جونز!!رها منو بگیر میرم یه بلایی سر اینا میارما!
بعد اب دهنتشو با صدا قورت داد
_زدم تو سرش
_هوی دختره ی افریته جلف بازی در نیارا
یه نگاهی بهشون انداختم
هی خاک تو سرشون این چه طرز خوابیدنه
پشت کردمو گفتم مرگ بر آمریکا!
دوباره برگشتمو قشنگ انالیزشون کردم!
خخخخ این هاووش و سورن همو بغل کرده بودن
فکر کنم با دوست دختراشون اشتباه گرفتن
صبر کن ببینم،اصلا سورن غلط میکنه دوس دختر داشته باشه پسره ی... دهنه منو باز میکنه ها!
همشون تن لخت خواب بودن
"منحرف نشینا،اصولا عادت دارین منحرف باشین منظورم اینه بالاتنه لخت بودن!"
من رفتم بالا سر هاووش،سورن و نریمان که ردیفی خواب بودن
رامتین و فرشاد به طرف دیگه
سرمو بالا بردمو به سقف نگاه کردمو گفتم_خدایا منو ببخش میدونی من مریضم،مریض
بعد خیلی اروم یر بطری رو باز کردمو شلپ شلپ ابارو به ترتیب ریختم روشون
کمی رفتم اون طرف تر رو فرشادو رامتینم ریختم
اب تموم شد
رفتمکنار در نسیمم دستگیره رو نگه داشت
برای فرار اماده بودیم
هر۵نفرشون عین جند زده ها پریدن هوا!
سورن که اونقدر جو گیر شد وقتی بلند شد یکی زد زیر گوش هاووش!!
یعنی من داشتم از خنده فوت میکردم باورتون نمیشه
هاووشم یکی زد زیر گوش نریمان
اصلا قیافشون خیلی خنده دار شده بود
منو نسیمم پوکیدم از خنده وای خدا این شادی ها رو از ما نگیر
یهو بعد چند ثانیه اروم شدنو به منو نسیم دقیق نگاه کردن
منم خندمو قورت دادم
سورن گفت
_تو اینجا چکار میکنی؟!
هاووش سرشو خاروند با حالت متفکرانه گفت
_داداش فکر نمیکنی رها رومون اب ریخت!
پارت_۵۴
خواستم نسیمو هم بیدار کنم
به طرف دیگه ی تخت نگاه کردم ولی جاش خالی بود! یعنی زودتر بیدار شده!
مگه میشه! مگه داریم؟!
یه نگاه به پایینتخت انداختم
نسیم پایین تخت ولو شده بود دست شبنم رو دهنش بود
شبنم خواب بود ولی نسیم چشماش باز بود
داشت وول میخورد که شبنمو بیدار کنه ولی از اونجایی که اینجا بمب بارانم بشه شبنم یه میلی متر چشماشو باز نمیکنه هیچ تاثیری روش نداره
به نسیم نگاه کردم
با خودم فکر کردم مگه نسیم رو تخت نبود؟!
یهو پخی زدم زیر خنده!
حواسم به کسایی که خواب بودن نبود!
پس نسیم بود که از تخت افتاد اون صدای عجیب اومد
خخخخ دختره ی چلغوز !
هنوز داشتم میخندیدم که کتی بالشت زیر سرشو پرت کرد خورد تو مخم
با صدای خفه ای گفت
_خفه شو رها
منم دیگه نخندیدم
دست شبنمو از رو دهن نسیم برداشتم
یه نفس عمیق کشید و گفت
_الهی کفنت کنم،چرا زودتر کمکم نکردی؟!
_خاموش باش بیا بریم بیرون فکر های خبیثی دارم
_جونز میخوامت
رفتیم تو آشپزخونه
۴بطری اب سرد گرفتیم
رفتیم پایین
اول رفتم تو اتاق اولی که سورن،رامتین،هاووش،فرشاد و نریمان کپیده بودن
اول نسیم رفت تو
اروم گفت
_جونز!!رها منو بگیر میرم یه بلایی سر اینا میارما!
بعد اب دهنتشو با صدا قورت داد
_زدم تو سرش
_هوی دختره ی افریته جلف بازی در نیارا
یه نگاهی بهشون انداختم
هی خاک تو سرشون این چه طرز خوابیدنه
پشت کردمو گفتم مرگ بر آمریکا!
دوباره برگشتمو قشنگ انالیزشون کردم!
خخخخ این هاووش و سورن همو بغل کرده بودن
فکر کنم با دوست دختراشون اشتباه گرفتن
صبر کن ببینم،اصلا سورن غلط میکنه دوس دختر داشته باشه پسره ی... دهنه منو باز میکنه ها!
همشون تن لخت خواب بودن
"منحرف نشینا،اصولا عادت دارین منحرف باشین منظورم اینه بالاتنه لخت بودن!"
من رفتم بالا سر هاووش،سورن و نریمان که ردیفی خواب بودن
رامتین و فرشاد به طرف دیگه
سرمو بالا بردمو به سقف نگاه کردمو گفتم_خدایا منو ببخش میدونی من مریضم،مریض
بعد خیلی اروم یر بطری رو باز کردمو شلپ شلپ ابارو به ترتیب ریختم روشون
کمی رفتم اون طرف تر رو فرشادو رامتینم ریختم
اب تموم شد
رفتمکنار در نسیمم دستگیره رو نگه داشت
برای فرار اماده بودیم
هر۵نفرشون عین جند زده ها پریدن هوا!
سورن که اونقدر جو گیر شد وقتی بلند شد یکی زد زیر گوش هاووش!!
یعنی من داشتم از خنده فوت میکردم باورتون نمیشه
هاووشم یکی زد زیر گوش نریمان
اصلا قیافشون خیلی خنده دار شده بود
منو نسیمم پوکیدم از خنده وای خدا این شادی ها رو از ما نگیر
یهو بعد چند ثانیه اروم شدنو به منو نسیم دقیق نگاه کردن
منم خندمو قورت دادم
سورن گفت
_تو اینجا چکار میکنی؟!
هاووش سرشو خاروند با حالت متفکرانه گفت
_داداش فکر نمیکنی رها رومون اب ریخت!
۲۲.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.