پارت 7
پارت 7
اره درسته خودشه .. دختری که جنسش از غمه .. نمیتونه شاد باشه ..نمیتونه خوشبخت بشه .. همیشه باید ناراحت باشه ... من دیگه ارسامو ندارم ............... ارسام رفت......
3 ماه بعد ...........
سودا : سلننن ... سلنا ...هوی کله خراب ..پاشو
من : چته خونه رو گذاشتی رو سرت ؟
سودا : سلن یه مموریت خفنی پیدا کردم ..
من : بازم دزدی :(
سودا : ای بابا توام غم باد گرفتیااا فقط 5 میلیون لازم داریم اونم جور کنیم بدیم ساباش گمشه بره از زندگیمون مگه تو اینو نمیخوای ؟
من : میدونی که این کارمون اخرو عاقبت نداره ..اما بازم ارزششو داره ... از دست ساباش راحت میشیم از نگاهای هیزش خسته شدم ..
سودا : امشب بریم که فردا جمره مهمونی گرفته باید بریم چندوقته هی دست رد بهش میزنیم ..
(جمره رفیق فاب سوداس )
من : اوکی
دوتامون هودی مشکی پوشیدیم با شلوار جین مشکی
من : مموریت کجاس ؟
سودا : خونه دوتا پسر مجرد پولداره که واسه کارشون رفتن سوئیس
من : اوکی شاید چیزای با ارزشی پیدا کردیم تو خونشون ..
سودا : اره .... یه لبخند شیطانی زد که من میترسیدم
از این لبخنداش ..
سودا : رسیدیمممممم
من : واوو اینه ؟
سودا : اره چطور
من : خب خنگ خدا چجوری عع دیوار به این بزرگی میخوای بری بالا ..؟
سودا : خب مث همیشه تو واسم جاپایی میگیری
قیافشو عین این بچه گربه ها کردو بهم خیره شد واقعا این دختر بلد بود چجوری خامم کنه ..
من : باشه مگه با این قیافه تو کسیم میتونه بهت دست رد بزنه !
سودا : نهههه بریم
پیاده شدیم رفتیم سمت دیوار خونشون
من : جدی میتونی ؟
سودا : کاری نداره باو من از رو بزرگترشم رفتم ..
خداروشکر سنگین وزن نبود واسش جاپایی گرفتم رفت بالا
من : خب بپر
سودا : خداروشکر چمن داره .....
من : الووو سودا خوبی ؟
سودا :...............
من : سودا .....هی سِوی ...
سودا : خوبم نگران نباش بیا درو واست بازکنم
درو واسم باز کرد رفتم تو اوههه اینجا چقد خوشگله پر از درختای میوه و استخر و ...
سودا : سلن ببین اینجا چقد قشنگه
من : اوهوم خیلی بدو برو درو باز کن
سودا : باشع حالا معلوم نیس کدوم کلید بهش میخوره ..
شروع کرد به کلنجار رفتن با در یه ساعت شده اما هنوز هیچ کلیدی بازش نکرده
من : زود باش دیگه سوی چقد کلید مونده ؟
سودا : 11 تا
من : بدو دیگه سریع باش ..
................................................................................
سودا : اوفیش باز شد
اوه چقد خونشون بزرگو خوشملههه
سودا : تو مجسمه ها و تابلوهایی که بنظرت گرون میادو بردار تا من برم بالا ..
من : اوکی
شروع کردم به جمع کردن مجسمهوها و تابلوهای گرون قیمت دوتا تابلو برداشتم با با دوتا مجسمه رفتم بالا یواش گفتم : سودا .. سودا .. کجایی ؟
سودا : بیا من اینجام
رفتم تو اتاق اه این اتاق چرا اینجوریع هرچی داره و نداره مشکیه .. ایشش دلم گرفت .. تخت دونفره مشکی ، کمد مشکی ،
اره درسته خودشه .. دختری که جنسش از غمه .. نمیتونه شاد باشه ..نمیتونه خوشبخت بشه .. همیشه باید ناراحت باشه ... من دیگه ارسامو ندارم ............... ارسام رفت......
3 ماه بعد ...........
سودا : سلننن ... سلنا ...هوی کله خراب ..پاشو
من : چته خونه رو گذاشتی رو سرت ؟
سودا : سلن یه مموریت خفنی پیدا کردم ..
من : بازم دزدی :(
سودا : ای بابا توام غم باد گرفتیااا فقط 5 میلیون لازم داریم اونم جور کنیم بدیم ساباش گمشه بره از زندگیمون مگه تو اینو نمیخوای ؟
من : میدونی که این کارمون اخرو عاقبت نداره ..اما بازم ارزششو داره ... از دست ساباش راحت میشیم از نگاهای هیزش خسته شدم ..
سودا : امشب بریم که فردا جمره مهمونی گرفته باید بریم چندوقته هی دست رد بهش میزنیم ..
(جمره رفیق فاب سوداس )
من : اوکی
دوتامون هودی مشکی پوشیدیم با شلوار جین مشکی
من : مموریت کجاس ؟
سودا : خونه دوتا پسر مجرد پولداره که واسه کارشون رفتن سوئیس
من : اوکی شاید چیزای با ارزشی پیدا کردیم تو خونشون ..
سودا : اره .... یه لبخند شیطانی زد که من میترسیدم
از این لبخنداش ..
سودا : رسیدیمممممم
من : واوو اینه ؟
سودا : اره چطور
من : خب خنگ خدا چجوری عع دیوار به این بزرگی میخوای بری بالا ..؟
سودا : خب مث همیشه تو واسم جاپایی میگیری
قیافشو عین این بچه گربه ها کردو بهم خیره شد واقعا این دختر بلد بود چجوری خامم کنه ..
من : باشه مگه با این قیافه تو کسیم میتونه بهت دست رد بزنه !
سودا : نهههه بریم
پیاده شدیم رفتیم سمت دیوار خونشون
من : جدی میتونی ؟
سودا : کاری نداره باو من از رو بزرگترشم رفتم ..
خداروشکر سنگین وزن نبود واسش جاپایی گرفتم رفت بالا
من : خب بپر
سودا : خداروشکر چمن داره .....
من : الووو سودا خوبی ؟
سودا :...............
من : سودا .....هی سِوی ...
سودا : خوبم نگران نباش بیا درو واست بازکنم
درو واسم باز کرد رفتم تو اوههه اینجا چقد خوشگله پر از درختای میوه و استخر و ...
سودا : سلن ببین اینجا چقد قشنگه
من : اوهوم خیلی بدو برو درو باز کن
سودا : باشع حالا معلوم نیس کدوم کلید بهش میخوره ..
شروع کرد به کلنجار رفتن با در یه ساعت شده اما هنوز هیچ کلیدی بازش نکرده
من : زود باش دیگه سوی چقد کلید مونده ؟
سودا : 11 تا
من : بدو دیگه سریع باش ..
................................................................................
سودا : اوفیش باز شد
اوه چقد خونشون بزرگو خوشملههه
سودا : تو مجسمه ها و تابلوهایی که بنظرت گرون میادو بردار تا من برم بالا ..
من : اوکی
شروع کردم به جمع کردن مجسمهوها و تابلوهای گرون قیمت دوتا تابلو برداشتم با با دوتا مجسمه رفتم بالا یواش گفتم : سودا .. سودا .. کجایی ؟
سودا : بیا من اینجام
رفتم تو اتاق اه این اتاق چرا اینجوریع هرچی داره و نداره مشکیه .. ایشش دلم گرفت .. تخت دونفره مشکی ، کمد مشکی ،
۱۲.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.