رمان شیطنت در راه عشق
رمان شیطنت در راه عشق
پارت_۵۵
سورن گفت_اره منم همین نظرو دارم
نریمان بیچاره با حالت مظلومی گفت
_پس چرا منو زدین؟؟
هاووش گفت
_تو شک بودم!
یهو سه تاشون عین چی بهم نگاه کردن
بلند گفتن
_چی!!!
سورن بلند شد
منم یکم لرزیدم
_که تو بودی مارو خیس کردی ها؟!
_ها! کی من؟! نه نه!توهم زدی!
یهو نسیمو کشیدم اوردم جلو
_این بود،این فکر منو خراب کرد من خودمم تحت تاثیر دوست ناباب قرار گرفتم
نسیم عین بز میلرزید!
سورن یه نگاه مشکوک بهم انداخت
نسیم خواست چیزی بگه که جلو دهنشو گرفتم
_ولش کن ببینم چی میخواد بگه
_هی...هیچی شِرو ور میگه
_یه نگاه به در نیمه باز انداختم که کلید روش بود
سریع دست نسیمو گرفتمو بدو از در زدیم بیرون
کلیدم برداشتم تا قبل اومدن سورن درو قفل کردم
از پشت در زبونمو تا ته اوردم بیرون و گفتم
_دلم خنک شد
_رها بلاخره که دستم بهت میرسه،دهنت سرویسه گل من!
یه مشت زد به در
منو نسیمم رفتبم تو اون اتاق پسرا دوباره همین کارو کردیم
ولی این دفعه قبل از اینکه کاری بکنن در رفتبم
رفتیم پشت در اتاق سونی اینا
به نسیم گفتم همونجا بمونه تا من بیام
بدو بدو رفتم تو اتاقم
هنوز خوابن!
زیپ کولمو اروم باز کردم
عشقامو از توش در اوردمو
د برو که رفتیم
حالا منو نسیم پشت در اتاق سونی اینا ایستادیم
چهار تا سوسک پلاستیکی که از شیراز برای خودم خریده بودم هم تو دستامون بود
رفتیم تو اتاق
یهو نسیم طبق نقشمون جیغ کشید
منم سوسکارو انداختم روشون
حالا منم جیغ میکشیدم
نیلوفرم بیدار شد دید ما داریم جیغ میکشیم اونم جیغ زد
خخخخخ!
نسیم گفت
_س..سوسک!!
حالا بقیه هم بیدار شده بودنو جیغ میزدن
یه دونه از اون سوسکا رو شونه ی صحرا بود
نیلوفر با جیغ بهش اشاره کرد
صحرا جیغ کشیدو بلند شدو بپر بپر میکرد
دیگه همه پسرا و دخترا اومده بودن پشت در
جز سورن اینا که درشون قفل بود
منو نسیم دیگه جیغ نمیزدیمو فقط میخندیدیم
خواستیم فرار کنیم
که یهو همه ی دخترا یعنی شبنم کتی میترا رز و همه ی پسرا و..!!
وا! سورنم که هست!
با ابروهاش به کلید تو دستش اشاره کرد
دیگه دخترا جیغ نمیکشیدن
حالا فقط منو نسیم وسط اون گاومیشای رم کرده بودیم
اوخ اوخ!چه خر تو خریه!
نسیم یه نگاه بهم کردو گفت
_گاومون زایید
_اکنم۲۰ قلو
همه ساکت بودنو بهمون نگاه میکردن
ناموسا نگاهشون پر معنب بودا ولی از ردک منو نسیم خارج بود
الان منو نسیم داریم قشنگ طمع بدبختیو میچشیم
چشمتون روز بد نبینه دوتامونو بردن تو حیاط با طناب بستن به درخت
همشون دورمون کردنو دستشون یه لیوان پر اب بود
با کمال احترام همه یکی یکی رومون اب میپاشیدن خیلی نافرم نابودمون کردن
خیس خیس بودیم دوتامون
هوا هم سرد
بعد از آبپاشی لطف کردن منو نسیمو باز کردن
رفتیم تو ویلا
کنار شومینه ایستادیمو بهم چسبیده بودیم
پارت_۵۵
سورن گفت_اره منم همین نظرو دارم
نریمان بیچاره با حالت مظلومی گفت
_پس چرا منو زدین؟؟
هاووش گفت
_تو شک بودم!
یهو سه تاشون عین چی بهم نگاه کردن
بلند گفتن
_چی!!!
سورن بلند شد
منم یکم لرزیدم
_که تو بودی مارو خیس کردی ها؟!
_ها! کی من؟! نه نه!توهم زدی!
یهو نسیمو کشیدم اوردم جلو
_این بود،این فکر منو خراب کرد من خودمم تحت تاثیر دوست ناباب قرار گرفتم
نسیم عین بز میلرزید!
سورن یه نگاه مشکوک بهم انداخت
نسیم خواست چیزی بگه که جلو دهنشو گرفتم
_ولش کن ببینم چی میخواد بگه
_هی...هیچی شِرو ور میگه
_یه نگاه به در نیمه باز انداختم که کلید روش بود
سریع دست نسیمو گرفتمو بدو از در زدیم بیرون
کلیدم برداشتم تا قبل اومدن سورن درو قفل کردم
از پشت در زبونمو تا ته اوردم بیرون و گفتم
_دلم خنک شد
_رها بلاخره که دستم بهت میرسه،دهنت سرویسه گل من!
یه مشت زد به در
منو نسیمم رفتبم تو اون اتاق پسرا دوباره همین کارو کردیم
ولی این دفعه قبل از اینکه کاری بکنن در رفتبم
رفتیم پشت در اتاق سونی اینا
به نسیم گفتم همونجا بمونه تا من بیام
بدو بدو رفتم تو اتاقم
هنوز خوابن!
زیپ کولمو اروم باز کردم
عشقامو از توش در اوردمو
د برو که رفتیم
حالا منو نسیم پشت در اتاق سونی اینا ایستادیم
چهار تا سوسک پلاستیکی که از شیراز برای خودم خریده بودم هم تو دستامون بود
رفتیم تو اتاق
یهو نسیم طبق نقشمون جیغ کشید
منم سوسکارو انداختم روشون
حالا منم جیغ میکشیدم
نیلوفرم بیدار شد دید ما داریم جیغ میکشیم اونم جیغ زد
خخخخخ!
نسیم گفت
_س..سوسک!!
حالا بقیه هم بیدار شده بودنو جیغ میزدن
یه دونه از اون سوسکا رو شونه ی صحرا بود
نیلوفر با جیغ بهش اشاره کرد
صحرا جیغ کشیدو بلند شدو بپر بپر میکرد
دیگه همه پسرا و دخترا اومده بودن پشت در
جز سورن اینا که درشون قفل بود
منو نسیم دیگه جیغ نمیزدیمو فقط میخندیدیم
خواستیم فرار کنیم
که یهو همه ی دخترا یعنی شبنم کتی میترا رز و همه ی پسرا و..!!
وا! سورنم که هست!
با ابروهاش به کلید تو دستش اشاره کرد
دیگه دخترا جیغ نمیکشیدن
حالا فقط منو نسیم وسط اون گاومیشای رم کرده بودیم
اوخ اوخ!چه خر تو خریه!
نسیم یه نگاه بهم کردو گفت
_گاومون زایید
_اکنم۲۰ قلو
همه ساکت بودنو بهمون نگاه میکردن
ناموسا نگاهشون پر معنب بودا ولی از ردک منو نسیم خارج بود
الان منو نسیم داریم قشنگ طمع بدبختیو میچشیم
چشمتون روز بد نبینه دوتامونو بردن تو حیاط با طناب بستن به درخت
همشون دورمون کردنو دستشون یه لیوان پر اب بود
با کمال احترام همه یکی یکی رومون اب میپاشیدن خیلی نافرم نابودمون کردن
خیس خیس بودیم دوتامون
هوا هم سرد
بعد از آبپاشی لطف کردن منو نسیمو باز کردن
رفتیم تو ویلا
کنار شومینه ایستادیمو بهم چسبیده بودیم
۸.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.