پارت 16
پارت 16
من : از بابت من خیالت راحت باشه اون جرعت نداره به من دست بزنه اتاقمونم جداس
سودا : ابجی اون روانیه شبا که میری اتاقت بخوابی درم قفل کن
من : مواظبم عزیزم نگران نباش کاری نداری ؟
سودا : قربونت بای
من : خدافظت
به زبون سودا .............................................................
همش تقصیر من بود بخاطر من الان خواهرم تو اون خونس پیش اون دیوونه زنجیره ای خدایا لطفا کمکش کن اذیتش نکنه ...
جمره : باورم نمیشه ادمایی که بزرگتون کردن حالا بیان به همچین کاری مجبورتون کنن
ارتا : چه کاری ؟
من : ععع هیچی ..،
جمره : هیچی یعنی چی ؟ چت شد تو بگو که اون داییت و زن داییت ابجیتو مجبور به چه کاری کردن !
من : جمرههههههه
تیام : جمره تو به زندگی شخصی بقیه چیکار داری ؟
جمره : در حقشون داره ظلم میشه خب سلنارو هم مث سودا دوس دارم میخوام کمکش کنم خب ! ..
من : ببین جمره جون میدونم میخوای کمک کنی اما .. از دست هیچکس هیچ کاری برنمیاد ..
ارتا : من پلیسم از دست منم کاری برنمیاد ؟
من : نه
جمره : بابا دختره مجبور شده شوهر کنه بخاطر تو سودا جون تو میری ازش شکایت میکنی واسه اینکه مجبورت کرده باهاش ازدواج کنی
تیام : من واقعا هنگیدم این زن ساباشه یا اونکه خونشع
جمره : نه ببین سلنا قبول نمیکرده باهاش ازدواج کنه اونم به داییشو زن داییش الکی گفته سودا رو خیلی دوست داره و اگه باهاش ازدواج نکنه خودکشی میکنه صبحش بدون اینکه به سلنا بگن سودا رو به زور به عقدش دراوردن بعد سلنام بخاطر سودا رفته باهاش ازدواج کرده الانم سودا میترسه که اذیتش کنه ..
من : مرسی جمره جان
بلند شدم رفتم بالا جمره هم هرچی سودا سودا کرد گوش ندادم این چجور دوستیه زندگی نحسمونو به باد داد جلو پسر عمه هاش حالا چقد بشینن پشت سرشون هرهر کرکر راه بندازن اههه من خواهرموووو میخوامممممممم
به زبون سلنا ....................................................
کاش ارسام بود ..کاش اینجا بودو ازدواج میکردیم ... دلم واسه نوازش کردن موهاش و خنده هاش تنگ شده ..اگه میبود خیلی خوشبخت بودم
ساباش : سلنا ...سلنا....سلنا...هی با توام چرا جواب نمیدی ؟
من : چیه ؟
ساباش : چیه ! چیه ؟ درست حرف بزن من شوهرتم باید بگی جانم الانم پاشو بیا نریمان غذا پخته ..
من : نمیخورم اشتها ندارم
ساباش : ببین من ارسام نیسم که بگی اشتها ندارم بیام نازتو بکشم اگه نخوری میگم بدرک و میرم خودم میخورم توام تا صب گشنه میمونی
من : عوضیییی اسم ارسامو نیااااار
اشک تو چشام جمع شد این چطور جرعت کرده با دهن کثیفش اسم ارسامو بیاره
ساباش : چی میشد منم اندازه اون دوس داشتی !
من : هیچوقت خودتو با ارسام مقایسه نکن میفهمی !
اون منو دوس داشت اون زندگیه من بود اما تو.... هه .. یه لاشی که هرروز یه دخترو بی آبرو میکنی
من : از بابت من خیالت راحت باشه اون جرعت نداره به من دست بزنه اتاقمونم جداس
سودا : ابجی اون روانیه شبا که میری اتاقت بخوابی درم قفل کن
من : مواظبم عزیزم نگران نباش کاری نداری ؟
سودا : قربونت بای
من : خدافظت
به زبون سودا .............................................................
همش تقصیر من بود بخاطر من الان خواهرم تو اون خونس پیش اون دیوونه زنجیره ای خدایا لطفا کمکش کن اذیتش نکنه ...
جمره : باورم نمیشه ادمایی که بزرگتون کردن حالا بیان به همچین کاری مجبورتون کنن
ارتا : چه کاری ؟
من : ععع هیچی ..،
جمره : هیچی یعنی چی ؟ چت شد تو بگو که اون داییت و زن داییت ابجیتو مجبور به چه کاری کردن !
من : جمرههههههه
تیام : جمره تو به زندگی شخصی بقیه چیکار داری ؟
جمره : در حقشون داره ظلم میشه خب سلنارو هم مث سودا دوس دارم میخوام کمکش کنم خب ! ..
من : ببین جمره جون میدونم میخوای کمک کنی اما .. از دست هیچکس هیچ کاری برنمیاد ..
ارتا : من پلیسم از دست منم کاری برنمیاد ؟
من : نه
جمره : بابا دختره مجبور شده شوهر کنه بخاطر تو سودا جون تو میری ازش شکایت میکنی واسه اینکه مجبورت کرده باهاش ازدواج کنی
تیام : من واقعا هنگیدم این زن ساباشه یا اونکه خونشع
جمره : نه ببین سلنا قبول نمیکرده باهاش ازدواج کنه اونم به داییشو زن داییش الکی گفته سودا رو خیلی دوست داره و اگه باهاش ازدواج نکنه خودکشی میکنه صبحش بدون اینکه به سلنا بگن سودا رو به زور به عقدش دراوردن بعد سلنام بخاطر سودا رفته باهاش ازدواج کرده الانم سودا میترسه که اذیتش کنه ..
من : مرسی جمره جان
بلند شدم رفتم بالا جمره هم هرچی سودا سودا کرد گوش ندادم این چجور دوستیه زندگی نحسمونو به باد داد جلو پسر عمه هاش حالا چقد بشینن پشت سرشون هرهر کرکر راه بندازن اههه من خواهرموووو میخوامممممممم
به زبون سلنا ....................................................
کاش ارسام بود ..کاش اینجا بودو ازدواج میکردیم ... دلم واسه نوازش کردن موهاش و خنده هاش تنگ شده ..اگه میبود خیلی خوشبخت بودم
ساباش : سلنا ...سلنا....سلنا...هی با توام چرا جواب نمیدی ؟
من : چیه ؟
ساباش : چیه ! چیه ؟ درست حرف بزن من شوهرتم باید بگی جانم الانم پاشو بیا نریمان غذا پخته ..
من : نمیخورم اشتها ندارم
ساباش : ببین من ارسام نیسم که بگی اشتها ندارم بیام نازتو بکشم اگه نخوری میگم بدرک و میرم خودم میخورم توام تا صب گشنه میمونی
من : عوضیییی اسم ارسامو نیااااار
اشک تو چشام جمع شد این چطور جرعت کرده با دهن کثیفش اسم ارسامو بیاره
ساباش : چی میشد منم اندازه اون دوس داشتی !
من : هیچوقت خودتو با ارسام مقایسه نکن میفهمی !
اون منو دوس داشت اون زندگیه من بود اما تو.... هه .. یه لاشی که هرروز یه دخترو بی آبرو میکنی
۱۶.۴k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.