این روزها دم میزنی گاهی ز عشقی مشترک
این روزها دم میزنی گاهی ز عشقی مشترک
عشقی به نام حضرت دیوانه وار و دلبرک
گوشه نشین گشتی ولی، دائم نگاهت با من است
آخر بگو تو با منی یا می کشی تنها سرک؟
با هر نگاه مبهمت انگشت ابهام دلم
بر کنج لب می آید و خون می شود با هر ترک
فریاد آهوها بود شاهد که تو دل برده ای
چشم تو را دیدم و شد حال دلم ، ای .. بهترک
دم زن ز عشقت خوب من، عاشق کش اما بیصدا
آشفته ای گویا، ببین حال خودت ..من به درک!
سرقت به آیین شما جرم و گناهی نیست چون
انگار از من برده ای هم اصل دل هم ماترک
در انتهای قلب خود ، زندانیت کردم بدان
تا آنکه با غیر خودم، زین پس خوری می کمترک...
عشقی به نام حضرت دیوانه وار و دلبرک
گوشه نشین گشتی ولی، دائم نگاهت با من است
آخر بگو تو با منی یا می کشی تنها سرک؟
با هر نگاه مبهمت انگشت ابهام دلم
بر کنج لب می آید و خون می شود با هر ترک
فریاد آهوها بود شاهد که تو دل برده ای
چشم تو را دیدم و شد حال دلم ، ای .. بهترک
دم زن ز عشقت خوب من، عاشق کش اما بیصدا
آشفته ای گویا، ببین حال خودت ..من به درک!
سرقت به آیین شما جرم و گناهی نیست چون
انگار از من برده ای هم اصل دل هم ماترک
در انتهای قلب خود ، زندانیت کردم بدان
تا آنکه با غیر خودم، زین پس خوری می کمترک...
۳.۹k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.