رفته بودم بیمارستان!
رفته بودم بیمارستان!
از پیش یک بخش قلب رد شدم،
نگاه کوتاهی در بخش کردم که چشمم افتاد به یک پیرمرد که روی تخت خوابیده بود،دست پیرزن در دستش و چند دستگاهی که به او وصل شده بود توجه من را گرفت ...
از پرستار شنیدم
قلبش با باطری کار می کند!
برای همین کنجکاو نزدیکش شدم
بعد از سلام و احوال پرسی
شوخ که دیدمش گفتم:
پدر جان شما با این وضع هنوز هم
به حاج خانم عشق می ورزی؟؟
خندید و گفت:بیشتر اوقات
به زنم می گویم:
من شارژ ندارم
تو دوستم داشته باش ...
- خواستم بگویم:عشق هرگز نمی میرد ...
🄱🄰🄷🄰🅁
از پیش یک بخش قلب رد شدم،
نگاه کوتاهی در بخش کردم که چشمم افتاد به یک پیرمرد که روی تخت خوابیده بود،دست پیرزن در دستش و چند دستگاهی که به او وصل شده بود توجه من را گرفت ...
از پرستار شنیدم
قلبش با باطری کار می کند!
برای همین کنجکاو نزدیکش شدم
بعد از سلام و احوال پرسی
شوخ که دیدمش گفتم:
پدر جان شما با این وضع هنوز هم
به حاج خانم عشق می ورزی؟؟
خندید و گفت:بیشتر اوقات
به زنم می گویم:
من شارژ ندارم
تو دوستم داشته باش ...
- خواستم بگویم:عشق هرگز نمی میرد ...
🄱🄰🄷🄰🅁
۵.۲k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.