هر روز یک خطبه ✿✿✿✿خطبه234
هر روز یک خطبه ✿✿✿✿خطبه234
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى اين خطبه را ((قاصعه ))(80) ناميده اند و آن در نكوهشابليس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نكردنش براى آدم (ع ). او نخستين كسىاست كه عصبيت را آشكار ساخت و از حميّت پيروى نمود. اين خطبه مردم را از رفتن به راه ابليس برحذر مى دارد.
ستايش خداوندى را كه كسوت عزّت و بزرگى پوشيد و آن دو را خاص خود گردانيد نه آفريدگانش و، آن دو را بر ديگران ممنوع و حرام نمود. عزّت و بزرگى را تنها براى جلالت شاءن خويش برگزيد و لعنت را نصيب كسى از بندگانش نمود كه در عزّت و بزرگى با او به منازعت برخاست . سپس ملايكه مقرّب خود را بياموزد تا متواضعانشان را از متكبّرانشان تميز دهد. آنگاه خداى سبحان كه از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است مى داند، گفت ((پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل مى آفرينم چون تمامش كردم و در آن از روح خود دميدم همه سجده اش كنيد. همه فرشتگان سجده كردند، مگر ابليس .))(81) ابليس بر آدم رشك برد و به آفرينش خود بر او باليد و به اصل خود نازيدن گرفت . ابليس دشمن خدا و پيشواى متعصبان و پيشرو مستكبران و گردنكشان است . او بود كه عصبيت را پايه نهاد و با خداى تعالى بر سر كسوت عزّت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان كسوتى پوشيد و جامه خوارى و مذلّت از تن به در نمود.
آيا نمى بينيد كه خداوند چگونه او را به سبب تكبرش حقير ساخت و به سبب بلند پروازيش پست و بيقدر نمود و در دنيا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟
اگر خداى تعالى مى خواست كه آدم را از نورى بيافريند كه پرتوش ديده ها را خيره سازد و زيباييش بر خردها چيره شود و بوى خوشش دماغ جانها را معطر سازد، مى توانست . اگر چنين كرده بود، گردن همگان در برابر او به خضوع خم مى گرديد و كار آزمايش بر ملايكه هم آسان مى شد. ولى خداى سبحان ، آفريدگان خود را به بعضى چيزهايى ، كه از اصل آن بى خبرند، مى آزمايد، تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند و آنان را از لوث خودكامگى و گردنكشى پاك دارد و تكبر و خودپسندى را از آنان دور گرداند. پس ، از آن معاملت كه خداوند با ابليس كرد عبرت گيريد. آن همه اعمال نيكويش را باطل گردانيد و آن همه سعى و كوشش او را بى ثمر ساخت . ابليس شش هزار سال خدا را عبادت كرد، حال از سالهاى دنيا بود يا سالهاى آخرت كس نداند، ولى يك ساعت تكبر ورزيد. بعد از ابليس چه كسى ممكن است كه از اينگونه نافرمانيها در برابر ذات احديت در امان ماند؟
هرگز خداوند انسانى را به بهشت نمى برد كه مرتكب عملى شده باشد كه ملكى را به سبب آن از بهشت رانده است . حكم او بر اهل آسمانها و مردم روى زمين يكسان است . و ميان خدا و هيچيك از بندگانش مصالحه اى نيست كه چيزى را كه بر همه جهانيان حرام كرده بر آن بنده مباح نموده باشد.
پس ، اى بندگان خدا بترسيد از اين كه دشمن خدا شيطان شما را به بيمارى خود (تكبر و خودپسندى ) دچار گرداند و به نداى خود شما را از جاى برانگيزد و سواران و پيادگان خود را به سر شما آورد. به جان خودم سوگند كه او تير تهديد در كمان رانده و كمانش را سخت كشيده است و از جايى نزديك بر شما تير مى بارد. و گفت ((اى پروردگار من چون مرا نوميد كردى . در روى زمين بديها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم .))(82) با اين سخن تير به تاريكى مى افكند، تيرى كه هرگز به هدف نمى رسيد. ولى جماعتى از زادگان حميّت و قومى از متعصبان و سواركاران ميدان تكبر و جهالت سخنش را راست پنداشتند.
تا آنگاه كه آن سركش و طاغى از ميان شما برپاى خاست و مطيع فرمان وى شد.شما در او طمع بستيد و در طمع خود پاى فشرديد تا آن وسوسه ها كه در دل داشتيد، آشكار گرديد و استيلاى او بر شما نيرو گرفت و لشكرهاى خود بر سر شما كشيد، و در مغاك خوارى و مذلتتان افكندند، و در ورطه هلاكتان سرنگون ساختند و با تنى مجروح پايمالتان نمودند. نيزه ها در چشمانتان ، نشاندند و گلوهايتان را بريدند و بينى هايتان را خرد كردند بدين قصد كه شما را بكشند و مهار در بينى كرده به سوى آتشى كه برايتان مهيا شده است بكشند. پس شيطان به سبب آسيب رساندنش به دين شما و آتش افروزيش در دنياى شما بزرگتر از كسانى است كه به نبردشان برخاسته ايد و براى پيكار به آنان آرايش لشكر داده ايد. پس همه سعى خود را بر دفع او گماريد. به خدا سوگند كه او بر پدر شما فخر كرد و بر حسب و نسب شما عيب گرفت و سوارانش را بر سر شما آورد و پيادگانش را بر سر راهتان بداشت . چنانكه ، در هر جا شكارتان مى كند و سر انگشتانتان را مى برد. به هيچ حيله خود را در امان نتوانيد داشت و به هيچ افسون دفع آن نتوانيد كرد. در لجّه خوارى گرفتار مانده ايد، در چنبر تنگى افتاده ايد و در عرصه مرگ و فنا و جولانگاه بلا اسير شده ايد. آتش عصبيت و
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعضى اين خطبه را ((قاصعه ))(80) ناميده اند و آن در نكوهشابليس (لعنه الله ) است به سبب خودپسندى او و سجده نكردنش براى آدم (ع ). او نخستين كسىاست كه عصبيت را آشكار ساخت و از حميّت پيروى نمود. اين خطبه مردم را از رفتن به راه ابليس برحذر مى دارد.
ستايش خداوندى را كه كسوت عزّت و بزرگى پوشيد و آن دو را خاص خود گردانيد نه آفريدگانش و، آن دو را بر ديگران ممنوع و حرام نمود. عزّت و بزرگى را تنها براى جلالت شاءن خويش برگزيد و لعنت را نصيب كسى از بندگانش نمود كه در عزّت و بزرگى با او به منازعت برخاست . سپس ملايكه مقرّب خود را بياموزد تا متواضعانشان را از متكبّرانشان تميز دهد. آنگاه خداى سبحان كه از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است مى داند، گفت ((پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل مى آفرينم چون تمامش كردم و در آن از روح خود دميدم همه سجده اش كنيد. همه فرشتگان سجده كردند، مگر ابليس .))(81) ابليس بر آدم رشك برد و به آفرينش خود بر او باليد و به اصل خود نازيدن گرفت . ابليس دشمن خدا و پيشواى متعصبان و پيشرو مستكبران و گردنكشان است . او بود كه عصبيت را پايه نهاد و با خداى تعالى بر سر كسوت عزّت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان كسوتى پوشيد و جامه خوارى و مذلّت از تن به در نمود.
آيا نمى بينيد كه خداوند چگونه او را به سبب تكبرش حقير ساخت و به سبب بلند پروازيش پست و بيقدر نمود و در دنيا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟
اگر خداى تعالى مى خواست كه آدم را از نورى بيافريند كه پرتوش ديده ها را خيره سازد و زيباييش بر خردها چيره شود و بوى خوشش دماغ جانها را معطر سازد، مى توانست . اگر چنين كرده بود، گردن همگان در برابر او به خضوع خم مى گرديد و كار آزمايش بر ملايكه هم آسان مى شد. ولى خداى سبحان ، آفريدگان خود را به بعضى چيزهايى ، كه از اصل آن بى خبرند، مى آزمايد، تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند و آنان را از لوث خودكامگى و گردنكشى پاك دارد و تكبر و خودپسندى را از آنان دور گرداند. پس ، از آن معاملت كه خداوند با ابليس كرد عبرت گيريد. آن همه اعمال نيكويش را باطل گردانيد و آن همه سعى و كوشش او را بى ثمر ساخت . ابليس شش هزار سال خدا را عبادت كرد، حال از سالهاى دنيا بود يا سالهاى آخرت كس نداند، ولى يك ساعت تكبر ورزيد. بعد از ابليس چه كسى ممكن است كه از اينگونه نافرمانيها در برابر ذات احديت در امان ماند؟
هرگز خداوند انسانى را به بهشت نمى برد كه مرتكب عملى شده باشد كه ملكى را به سبب آن از بهشت رانده است . حكم او بر اهل آسمانها و مردم روى زمين يكسان است . و ميان خدا و هيچيك از بندگانش مصالحه اى نيست كه چيزى را كه بر همه جهانيان حرام كرده بر آن بنده مباح نموده باشد.
پس ، اى بندگان خدا بترسيد از اين كه دشمن خدا شيطان شما را به بيمارى خود (تكبر و خودپسندى ) دچار گرداند و به نداى خود شما را از جاى برانگيزد و سواران و پيادگان خود را به سر شما آورد. به جان خودم سوگند كه او تير تهديد در كمان رانده و كمانش را سخت كشيده است و از جايى نزديك بر شما تير مى بارد. و گفت ((اى پروردگار من چون مرا نوميد كردى . در روى زمين بديها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم .))(82) با اين سخن تير به تاريكى مى افكند، تيرى كه هرگز به هدف نمى رسيد. ولى جماعتى از زادگان حميّت و قومى از متعصبان و سواركاران ميدان تكبر و جهالت سخنش را راست پنداشتند.
تا آنگاه كه آن سركش و طاغى از ميان شما برپاى خاست و مطيع فرمان وى شد.شما در او طمع بستيد و در طمع خود پاى فشرديد تا آن وسوسه ها كه در دل داشتيد، آشكار گرديد و استيلاى او بر شما نيرو گرفت و لشكرهاى خود بر سر شما كشيد، و در مغاك خوارى و مذلتتان افكندند، و در ورطه هلاكتان سرنگون ساختند و با تنى مجروح پايمالتان نمودند. نيزه ها در چشمانتان ، نشاندند و گلوهايتان را بريدند و بينى هايتان را خرد كردند بدين قصد كه شما را بكشند و مهار در بينى كرده به سوى آتشى كه برايتان مهيا شده است بكشند. پس شيطان به سبب آسيب رساندنش به دين شما و آتش افروزيش در دنياى شما بزرگتر از كسانى است كه به نبردشان برخاسته ايد و براى پيكار به آنان آرايش لشكر داده ايد. پس همه سعى خود را بر دفع او گماريد. به خدا سوگند كه او بر پدر شما فخر كرد و بر حسب و نسب شما عيب گرفت و سوارانش را بر سر شما آورد و پيادگانش را بر سر راهتان بداشت . چنانكه ، در هر جا شكارتان مى كند و سر انگشتانتان را مى برد. به هيچ حيله خود را در امان نتوانيد داشت و به هيچ افسون دفع آن نتوانيد كرد. در لجّه خوارى گرفتار مانده ايد، در چنبر تنگى افتاده ايد و در عرصه مرگ و فنا و جولانگاه بلا اسير شده ايد. آتش عصبيت و
۴۷.۱k
۱۸ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.