پارت 58
پارت 58
به زبون سلنا .......
دیگه همه چی تموم شد ....تموم ! .. ارسامی دیگه وجود ندارع ..خسته شدم از این زندگی ..از این دنیا ..
سودا : ابجیی خوبی ؟ ابجییی چیشده ؟؟؟
من : خوب نیسم دیگه تموم شد همه چی تموم شد ارسام تموم شد ....
سودا : چی میگی تعریف کن چی شد یه دفعه ؟
من : رفته با آیسل عقد کرده ...من کل سختیایی ک کشیدم بهش گفتم ..! ابجی ..من میخواستم بهش بگم .. بگم دوسش دارم ..میخواستم تا اخرعمرم کنارش باشم اما اون ...اون ...اینکارو کرد ..! ابجی من میخوام برم یه جای دور خیلی دور ..تا آروم شم ..! تا آرسامو فراموش کنم !
سودا : یعنی چی ! میخوای منو تنها بزاری ؟
من : ببین ابجی جون درکم کن یه مسافرت چند ماهه میرم ..تا یکم اروم شم و ارسامو فراموش کنم ..قول میدم با یه سلن جدید و قوی برگردم "
سودا : ارشام چی ؟؟؟ اروین چی میشه ؟
من : با شما تماس صوتی تصویری میگیرم ..بعدشم واسه همیشه ک نمیرم یه مدت کم میمونم به اروین زنگ میزنم میگم اگه چندماه دیگه به پام میمونی که وقتی برگردم باهات ازدواج میکنم اگه نمیمونه هم ک دیگه هیچی ...
میرم خاطرات ارسامو اونجا دفن میکنم و برمیگردم با اروین خاطره میسازم ..
ارسام : سلن ...سلن ..کجا .. ؟؟ نرو لطفا من دوست دارم .
من : تموم شد دیگه ارسام حاضرم بمیرم ولی دیگه پیش تو برنگردم من بهت گفتم قبل اینکه ایسلو وابسته کنی ولش کن اینکارو نکردی الانم برو پیشش اونم مث من داغون نکن ! به فکر من نبودی .. لااقل به فکر اون باش ..!
ارسام : سلن من بدون تو نمیتونم من بخاطر تو اومدم
من : تو خودت فرصتاتو پروندی .. دیگه هیچوقت جلوم سبز نشو ! آیسلم ناراحت نکن وگرنه هیچوقت حلالت نمیکنم .
خدافظ ابجی جون
سودا : خب کجا میری ؟
من : بعضیا نباید بدونن وقتی رسیدم بهت زنگ میزنم میگم کجام چمدونمو بده راننده بزاره تو تاکسی تا من برم ارشامو ببوسم رفتم بالا تو اتاق ارشام دور دونه ام عشقم دلم واسش خیلی تنگ میشه یه بوس رو گونه ش زدم و اومدم از اتاق بیرون با سودام خدافظی کردمو رفتم ......آلمان ..... یادمه اخرین باری که با مامانو بابام مسافرت رفتیم المان بود... دیگه اونجا باید ارسامو فراموش کنم ..
به زبون سلنا .......
دیگه همه چی تموم شد ....تموم ! .. ارسامی دیگه وجود ندارع ..خسته شدم از این زندگی ..از این دنیا ..
سودا : ابجیی خوبی ؟ ابجییی چیشده ؟؟؟
من : خوب نیسم دیگه تموم شد همه چی تموم شد ارسام تموم شد ....
سودا : چی میگی تعریف کن چی شد یه دفعه ؟
من : رفته با آیسل عقد کرده ...من کل سختیایی ک کشیدم بهش گفتم ..! ابجی ..من میخواستم بهش بگم .. بگم دوسش دارم ..میخواستم تا اخرعمرم کنارش باشم اما اون ...اون ...اینکارو کرد ..! ابجی من میخوام برم یه جای دور خیلی دور ..تا آروم شم ..! تا آرسامو فراموش کنم !
سودا : یعنی چی ! میخوای منو تنها بزاری ؟
من : ببین ابجی جون درکم کن یه مسافرت چند ماهه میرم ..تا یکم اروم شم و ارسامو فراموش کنم ..قول میدم با یه سلن جدید و قوی برگردم "
سودا : ارشام چی ؟؟؟ اروین چی میشه ؟
من : با شما تماس صوتی تصویری میگیرم ..بعدشم واسه همیشه ک نمیرم یه مدت کم میمونم به اروین زنگ میزنم میگم اگه چندماه دیگه به پام میمونی که وقتی برگردم باهات ازدواج میکنم اگه نمیمونه هم ک دیگه هیچی ...
میرم خاطرات ارسامو اونجا دفن میکنم و برمیگردم با اروین خاطره میسازم ..
ارسام : سلن ...سلن ..کجا .. ؟؟ نرو لطفا من دوست دارم .
من : تموم شد دیگه ارسام حاضرم بمیرم ولی دیگه پیش تو برنگردم من بهت گفتم قبل اینکه ایسلو وابسته کنی ولش کن اینکارو نکردی الانم برو پیشش اونم مث من داغون نکن ! به فکر من نبودی .. لااقل به فکر اون باش ..!
ارسام : سلن من بدون تو نمیتونم من بخاطر تو اومدم
من : تو خودت فرصتاتو پروندی .. دیگه هیچوقت جلوم سبز نشو ! آیسلم ناراحت نکن وگرنه هیچوقت حلالت نمیکنم .
خدافظ ابجی جون
سودا : خب کجا میری ؟
من : بعضیا نباید بدونن وقتی رسیدم بهت زنگ میزنم میگم کجام چمدونمو بده راننده بزاره تو تاکسی تا من برم ارشامو ببوسم رفتم بالا تو اتاق ارشام دور دونه ام عشقم دلم واسش خیلی تنگ میشه یه بوس رو گونه ش زدم و اومدم از اتاق بیرون با سودام خدافظی کردمو رفتم ......آلمان ..... یادمه اخرین باری که با مامانو بابام مسافرت رفتیم المان بود... دیگه اونجا باید ارسامو فراموش کنم ..
۵۰.۲k
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.