🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت157 #جلد_دوم
با اینکه روز خوبی گذرونده بودم ولی باز احساس خلاء بزرگی داشتم احساس میکردم یه چیزی کمه احساس میکردم یه چیزی اصلا جور در نمیاد بعد از خوردن شام دوباره این حس خستگی سراغم اومد و حتی نتونستم ظرفا رو بشورم و به اتاقم رفتم خیلی زود به خواب رفتم اینقدر خسته بودم که حتی تلاشی برای خوابیدن نکنم .
نیمههای شب از خواب پریدم کابوسه بدی دیده بودم نفس نفس زنان دنبال آب گشتم اما وقتی لیوان آب کنار تخت و خالی دیدم از جا بلند شدم تا برم آب بیارم اما با دیدن جای خالیه اهورا کمی متعجب شدم به ندرت از خواب بیدار می شد و اینکه الان اینجا نبود کمی غیر منتظره بود برام.
از اتاق که بیرون رفتم با دیدن نوری که از حیاط می اومد با قدم هایی آهسته به سمت حیاط رفتم چراغ زیرزمین روشن بود و برای همین نور کمی است پنجره کوچیکش به حیاط می تابید احتمال میدادم که اهورا اونجا باشه اما نصف شبی اهورا اونجا چیکار داشت؟
کمی ترس برم داشته بود اما حس کنجکاوی نمیذاشت که بیخیال اون جا رفتن بشم آهسته اسم اهورا رو صدا کردم اما وقتی هیچکس جوابی نداد دودل اولین پله رو پایین رفتم به شدت ترسیده بودم چون توی کابوسمم توی یک زیرزمین بودم و الان داشتم دوباره توی واقعیت به زیرزمین می رفتم.
در اونجا رو که باز کردم صدای بدی داد و من از جا پریدم بالاخره به هر زحمت قدم اول توی اون زیرزمین که تا به حال پامو توش نزپذاشته بودم گذاشتم همه جا روشن بود و چیزه غیر عادی نبود متعجب سرکی کشیدم و سریع از اونجا بیرون اومدم پس اگه اهورا اینجا نبود کجا رفته بود؟
به خانه برگشتم هنوز ضربان قلبم آروم نشده بودبه آشپزخونه رفتم و برای خودم یه لیوان آب ریختم و خوردم به دیوار تکیه دادم و سعی کردم کمی آروم بگیرم احتمال می دادم اهورا توی دستشویی باشه کمی که حالم جا اومد به سمت دستشویی رفتم اما وقتی اونجا هم پیداش نکردم دیگه کم کم ترس داشت وجودم برمیگشت هم نگرانی آهسته با تردید به سمت اتاق کیمیا رفتم لای درو که باز کردم و توی اون تاریکی اتاق و نگاهی انداختم کیمیا روی تخت خوابیده بود و هیچ کسی توی اتاقش نبود نفس آسوده ای کشیدم من تحمل هر چیزی رو داشتم الا این که اهورا رو اینجا ببینم دیگه واقعا نگران شده بودم.
به اتاق خودمون که برگشتم با دیدن اهورا روی تخت اونم توی خواب واقعا شوکه شدم چطور ممکن بود من وقتی از خواب بیدار شدم اهورا اینجا نبود الان توی خواب روی تخت بود یعنی اشتباه دیده بودم؟
سریع روی تخت دراز کشیدم و به خودم گفتم معلومه که اشتباه دیدی چشمات خواب داشته درست ندیدی اطرافو...
اینطور خودمو قانع کردم و سریع خودمو بخواب زدم که خیلی زود دوباره خوابم گرفت.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده #پارت157 #جلد_دوم
با اینکه روز خوبی گذرونده بودم ولی باز احساس خلاء بزرگی داشتم احساس میکردم یه چیزی کمه احساس میکردم یه چیزی اصلا جور در نمیاد بعد از خوردن شام دوباره این حس خستگی سراغم اومد و حتی نتونستم ظرفا رو بشورم و به اتاقم رفتم خیلی زود به خواب رفتم اینقدر خسته بودم که حتی تلاشی برای خوابیدن نکنم .
نیمههای شب از خواب پریدم کابوسه بدی دیده بودم نفس نفس زنان دنبال آب گشتم اما وقتی لیوان آب کنار تخت و خالی دیدم از جا بلند شدم تا برم آب بیارم اما با دیدن جای خالیه اهورا کمی متعجب شدم به ندرت از خواب بیدار می شد و اینکه الان اینجا نبود کمی غیر منتظره بود برام.
از اتاق که بیرون رفتم با دیدن نوری که از حیاط می اومد با قدم هایی آهسته به سمت حیاط رفتم چراغ زیرزمین روشن بود و برای همین نور کمی است پنجره کوچیکش به حیاط می تابید احتمال میدادم که اهورا اونجا باشه اما نصف شبی اهورا اونجا چیکار داشت؟
کمی ترس برم داشته بود اما حس کنجکاوی نمیذاشت که بیخیال اون جا رفتن بشم آهسته اسم اهورا رو صدا کردم اما وقتی هیچکس جوابی نداد دودل اولین پله رو پایین رفتم به شدت ترسیده بودم چون توی کابوسمم توی یک زیرزمین بودم و الان داشتم دوباره توی واقعیت به زیرزمین می رفتم.
در اونجا رو که باز کردم صدای بدی داد و من از جا پریدم بالاخره به هر زحمت قدم اول توی اون زیرزمین که تا به حال پامو توش نزپذاشته بودم گذاشتم همه جا روشن بود و چیزه غیر عادی نبود متعجب سرکی کشیدم و سریع از اونجا بیرون اومدم پس اگه اهورا اینجا نبود کجا رفته بود؟
به خانه برگشتم هنوز ضربان قلبم آروم نشده بودبه آشپزخونه رفتم و برای خودم یه لیوان آب ریختم و خوردم به دیوار تکیه دادم و سعی کردم کمی آروم بگیرم احتمال می دادم اهورا توی دستشویی باشه کمی که حالم جا اومد به سمت دستشویی رفتم اما وقتی اونجا هم پیداش نکردم دیگه کم کم ترس داشت وجودم برمیگشت هم نگرانی آهسته با تردید به سمت اتاق کیمیا رفتم لای درو که باز کردم و توی اون تاریکی اتاق و نگاهی انداختم کیمیا روی تخت خوابیده بود و هیچ کسی توی اتاقش نبود نفس آسوده ای کشیدم من تحمل هر چیزی رو داشتم الا این که اهورا رو اینجا ببینم دیگه واقعا نگران شده بودم.
به اتاق خودمون که برگشتم با دیدن اهورا روی تخت اونم توی خواب واقعا شوکه شدم چطور ممکن بود من وقتی از خواب بیدار شدم اهورا اینجا نبود الان توی خواب روی تخت بود یعنی اشتباه دیده بودم؟
سریع روی تخت دراز کشیدم و به خودم گفتم معلومه که اشتباه دیدی چشمات خواب داشته درست ندیدی اطرافو...
اینطور خودمو قانع کردم و سریع خودمو بخواب زدم که خیلی زود دوباره خوابم گرفت.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۹.۰k
۲۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.