ای همهمه ی نامای خلوت اوهامای ماه دل افروزای شام سیه فامخورشیدم و خاموشدریایم و آرامچشمی
ای همهمه ی نام!
ای خلوت اوهام!
ای ماه دل افروز
ای شام سیه فام
خورشیدم و خاموش
دریایم و آرام
چشمی که جدا ماند
از شاخه ی بادام
اشکی که فرو ریخت
در آینه ی جام
نامم همه جا رفت
پیغام به پیغام
از قونیه تا بلخ
از تیمره تا شام
در گشت و گذارم
از عقل به اوهام
نزدیکم و دورم
چون کفر به خیام
شایسته ی تحسین
سیلی خور دشنام
بازیچه ی تـقدیر
فرسوده ی ایام
پلکی بزن ای مرگ
تا پر کشم از بام
ای خلوت اوهام!
ای ماه دل افروز
ای شام سیه فام
خورشیدم و خاموش
دریایم و آرام
چشمی که جدا ماند
از شاخه ی بادام
اشکی که فرو ریخت
در آینه ی جام
نامم همه جا رفت
پیغام به پیغام
از قونیه تا بلخ
از تیمره تا شام
در گشت و گذارم
از عقل به اوهام
نزدیکم و دورم
چون کفر به خیام
شایسته ی تحسین
سیلی خور دشنام
بازیچه ی تـقدیر
فرسوده ی ایام
پلکی بزن ای مرگ
تا پر کشم از بام
۱۱.۹k
۲۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.