🌼گیسوی شب🌼 پارت هفتم....
🌼گیسوی شب🌼 #پارت هفتم....
گیسو:
🌼
مامان داشت مدام سرمنو گلین غر می زد وما ریز ریز می خندیدیم قرار بود امشب خانواده عمو شام بیان اینجا من که نفهمیدم رفت آمد امروز آریا وعمو برای چی بود ولی هر چی بود آقا جون هم خوشحال بود هم ناراحت آروم کنار گوش گلین گفتم : بنظرت قراره چی بشه
گلین شونه بالا انداخت وگفت : نمی دونم ولی این اومدن ورفتن عمووآریا حتما یه ...
- دخترا مگه نمیگم به کارتون برسید
مامان اینو باصدای بلند گفت منو گلین همدیگه رو نگاه کردیم مامان چقدر عصبی بود؟!!!
میز رو که چیدیم من بدو رفتم اتاقم تا دوش بگیرم احساس می کردم بوی روغن گرفتم چون مامان مجبورم کرده بود من مرغ رو سرخ کنم بخاطر سخت گیری های مامان منو گلین آشپزیمون حرف نداشت رفتم حمام وبعد از یه دوش طولانی حسابی موهای بلندم شستم وکلی شامپو زدم تو حموم بوی خوش شامپو پیچیده بود کارم که تموم شد حوله ام رو پوشیدم واومدم بیرون از کشوی لباس هام لباس در آوردم وبعدم رفتم سراغ موهام سشوار زدم ولباس پوشیدم داشتم موهام رو می بافتم که در یهو باز شد با اخم برگشتم دیدم بازاین یاشار سر به هواست با خشم گفتم : تو چرا در نمی زنی نمی فهمی اینجا اتاق یه دختره
لبشو گاز گرفت وگفت : آخ ببخشید ...بیا گیسو بیا ببین اینجا چه خبره
متعجب نگاهش کردم وامراهش رفتم از اتاق بیرون ورفتیم تو سالن ولی خبر خاصی نبود با چشم غره یاشار رو نگاه کردم لبخند زد وگفت : بیا سلام کن بچه
گیسو:
🌼
مامان داشت مدام سرمنو گلین غر می زد وما ریز ریز می خندیدیم قرار بود امشب خانواده عمو شام بیان اینجا من که نفهمیدم رفت آمد امروز آریا وعمو برای چی بود ولی هر چی بود آقا جون هم خوشحال بود هم ناراحت آروم کنار گوش گلین گفتم : بنظرت قراره چی بشه
گلین شونه بالا انداخت وگفت : نمی دونم ولی این اومدن ورفتن عمووآریا حتما یه ...
- دخترا مگه نمیگم به کارتون برسید
مامان اینو باصدای بلند گفت منو گلین همدیگه رو نگاه کردیم مامان چقدر عصبی بود؟!!!
میز رو که چیدیم من بدو رفتم اتاقم تا دوش بگیرم احساس می کردم بوی روغن گرفتم چون مامان مجبورم کرده بود من مرغ رو سرخ کنم بخاطر سخت گیری های مامان منو گلین آشپزیمون حرف نداشت رفتم حمام وبعد از یه دوش طولانی حسابی موهای بلندم شستم وکلی شامپو زدم تو حموم بوی خوش شامپو پیچیده بود کارم که تموم شد حوله ام رو پوشیدم واومدم بیرون از کشوی لباس هام لباس در آوردم وبعدم رفتم سراغ موهام سشوار زدم ولباس پوشیدم داشتم موهام رو می بافتم که در یهو باز شد با اخم برگشتم دیدم بازاین یاشار سر به هواست با خشم گفتم : تو چرا در نمی زنی نمی فهمی اینجا اتاق یه دختره
لبشو گاز گرفت وگفت : آخ ببخشید ...بیا گیسو بیا ببین اینجا چه خبره
متعجب نگاهش کردم وامراهش رفتم از اتاق بیرون ورفتیم تو سالن ولی خبر خاصی نبود با چشم غره یاشار رو نگاه کردم لبخند زد وگفت : بیا سلام کن بچه
۱۶.۷k
۰۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.