🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت چهل وسوم
آریا :
برگشتم ویاشار رو نگاه کردم وگفتم : سرت رو میندازی پایین که چی .
خندید وگفت : نترس بهت چشم ندارم
بهش اخم کردم بافتش رو درآورد وپرید رو تختم
- تو عادت کردی شب های جمعه اینجا بخوابی
یاشار لبخند کشداری زد وگفت : میخوام مزاحم شب جمعه ای مامان بابا نشم
با اخم نگاش کردم وگفتم : خیلی بیشعوری یاشار
یاشار : والا مگه دروغ میگم ..منم دوس دارم شب جمعه ام با تو بگذره
خندم گرفت وتیشرتم رو پرت کردم تو صورتش خندیدوگفت : مرسی
با صدای در گفتم : یاشار تیشرتم رو بده
یاشار تیشرت رو پوشید وگفت : نمیدم
- واقعا که ...کیه ؟
در باز شد وخانم جون اومد تو اتاق وگفت : بیداری مادر
- بیدارم
یاشار نشست وخانم جون رو نگاه کرد وگفت : چیزی شده خانم جون ؟
خانم جون منو نگاه کرد وگفت : گیسو خیلی درد داره داره گریه می کنه بیا براش یه مسکن بزن
- چی ؟من؟!
خانم جون اخم کرد وگفت : پس کی تو
متعجب گفتم : خوب یه مسکن بدید بخوره
یاشار اومد کنار خانم جون وگفت : خیلی درد داره ؟
خانم جون اخم کرد وگفت : بله خیلی درد داره بیا آمپولش رو بزن وبرو
نمی دونستم چی به خان جون بگم آخه من بیام آمپول گیسو رو بزنم خیلی مسخره بود
خانم جون اخم کردوگفت : بیا دیگه مادر یک ساعته منتظرم
یه تیشرت از کشو برداشتم وتنم کردم وهمراه خانم جون از اتاقم اومدم بیرون ورفتیم سمت پله ها
- کجاش درد می کنه ؟
خانم جون که اخم کرده بود گفت : کمرش میترسم این دختر یه بلایی سرش اومده باشه
- چیزی نیس خانم جون خوب میشه
خانم جون زیر لب داشت دعا می کرد پشت دراتاق گیسو که رسیدیم در رو باز کرد وگفت : بیا تو مادر
رفتم تو اتاق زن عمو وگلینم بودن زن عمو نگران گفت : کاش می رفتیم دکتر میترسم به کمرش آسیب رسیده باشه
گیسو پشتش به من بود
خانم جون باناراحتی گفت : بیرون باشید آریا آمپولش رو بزنه ایشالا بهتر میشه فردا همه جمعه است نمیشه ببریمش دکتر
گلین رفت بیرون ولی زن عمو رفت کنار گیسو وگفت : گریه نکن مامان بهتر میشی
# پارت چهل وسوم
آریا :
برگشتم ویاشار رو نگاه کردم وگفتم : سرت رو میندازی پایین که چی .
خندید وگفت : نترس بهت چشم ندارم
بهش اخم کردم بافتش رو درآورد وپرید رو تختم
- تو عادت کردی شب های جمعه اینجا بخوابی
یاشار لبخند کشداری زد وگفت : میخوام مزاحم شب جمعه ای مامان بابا نشم
با اخم نگاش کردم وگفتم : خیلی بیشعوری یاشار
یاشار : والا مگه دروغ میگم ..منم دوس دارم شب جمعه ام با تو بگذره
خندم گرفت وتیشرتم رو پرت کردم تو صورتش خندیدوگفت : مرسی
با صدای در گفتم : یاشار تیشرتم رو بده
یاشار تیشرت رو پوشید وگفت : نمیدم
- واقعا که ...کیه ؟
در باز شد وخانم جون اومد تو اتاق وگفت : بیداری مادر
- بیدارم
یاشار نشست وخانم جون رو نگاه کرد وگفت : چیزی شده خانم جون ؟
خانم جون منو نگاه کرد وگفت : گیسو خیلی درد داره داره گریه می کنه بیا براش یه مسکن بزن
- چی ؟من؟!
خانم جون اخم کرد وگفت : پس کی تو
متعجب گفتم : خوب یه مسکن بدید بخوره
یاشار اومد کنار خانم جون وگفت : خیلی درد داره ؟
خانم جون اخم کرد وگفت : بله خیلی درد داره بیا آمپولش رو بزن وبرو
نمی دونستم چی به خان جون بگم آخه من بیام آمپول گیسو رو بزنم خیلی مسخره بود
خانم جون اخم کردوگفت : بیا دیگه مادر یک ساعته منتظرم
یه تیشرت از کشو برداشتم وتنم کردم وهمراه خانم جون از اتاقم اومدم بیرون ورفتیم سمت پله ها
- کجاش درد می کنه ؟
خانم جون که اخم کرده بود گفت : کمرش میترسم این دختر یه بلایی سرش اومده باشه
- چیزی نیس خانم جون خوب میشه
خانم جون زیر لب داشت دعا می کرد پشت دراتاق گیسو که رسیدیم در رو باز کرد وگفت : بیا تو مادر
رفتم تو اتاق زن عمو وگلینم بودن زن عمو نگران گفت : کاش می رفتیم دکتر میترسم به کمرش آسیب رسیده باشه
گیسو پشتش به من بود
خانم جون باناراحتی گفت : بیرون باشید آریا آمپولش رو بزنه ایشالا بهتر میشه فردا همه جمعه است نمیشه ببریمش دکتر
گلین رفت بیرون ولی زن عمو رفت کنار گیسو وگفت : گریه نکن مامان بهتر میشی
۷۷.۶k
۱۹ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.