🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت پنجاه ونه....
آریا :
برگشتم وبابا رو نگاه کردم چیزی نگفتم از پله ها اومد تو تراس کنارم وکنجکاو گفت : چیزی شده بابا
- نه
بایا کنجکاوتر شد وگفت : چیزی شده وتو نمیگی ...
- بله آقا جون یه چیزایی گفته
رنگ بابا پرید وگفت : چی ...آقا جون ...آریا برات توضیح میدم بابا ...دیدی که اونم مثله یه مادر بوده برات
متعجب گفتم : کی مادر بوده ؟
بابا :شمیم
- مامان رو میگی مادر بوده ...چی میگی بابا
بابا متعجب گفت : مگه آقا جونت نگفته
- چی رو گفته ...یعنی چی شمیم مادرم بوده ...بابا
- شمیم مادر تو نیست آهو مادرته ...از بابات جدا شده
برگشتم پشت سرمو نگاه کردم آقا جون بود شوکه نگاش کردم
بابا با صدای بلندی گفت : آقا جون ...
- نمی فهمم ...
برگشتم وبابا رو نگاه کردم وگفتم : بابا چی شده مگه ؟ چی دارید میگید ؟ آهو کیه ؟
خانم جون اومد کنارم وگفت : بیا مادر جون باید حرف بزنیم
اخم کردم وبابا رو نگاه کردم
- میشنوم
آقا جون اومد کنارم ودستشو گذاشت رو شونه ام وگفت : بریم خونتون حرف می زنیم
چیزی نگفتم وهمراه آقا جون راهی شدیم
آقا جون : بابا جون مبادا تو رو بابات حرفی بزنی
فقط نگاهش کردم تپش قلبم بالا بود نمی تونستم بپذیرم مامان شمیم مادر من نیست
بابا در زدومامان در رو باز کرد وبا دیدن ما رنگش پرید وبابا رو نگاه کردوگفت : آخرش گفتید
- چی رو قایم می کردید مامان چی رو از من قایم می کردی همین بود
مامان سرشو پایین انداخت بغلش کردم وگفتم : قربونت برم تو چرا سرتو میندازی پایین
بابا رو نگاه کردم اخم کرده بود وناراحت بود
آقا جون : برید بشینید حرف بزنیم آریا بابا
دست مامان رو گرفتم وگفتم : گریه نکن قربونت برم ...میشه بگید چی شده ؟
همه نشستیم آقا جون نگام کرد وگفت :برات تعریف کردم که چی شده
- خوب
آقا جون : گلناز نامزاد پدرت بود که برای درس خوندن رفت شیراز اونجا با آهو آشنا شد
- آهو ؟
اینبار بابا گفت : آره آهو ...مادر تو ازدواج کردیم ولی زودجدا شدیم اون ایران نموند منم مجبور شدم برگردم ...
بابا سرش رو پایین انداخت وگفت : گلناز که فهمید گفت دیگه منو نمیخواد حق داشت تازه فهمیده بودم حماقت کردم
- خوب
بابا: گلناز با فرید ازدواج کرد لج کرده بود حق داشت بعدم که من باشمیم آشنا شدم وازدواج کردیم
- چرا نگفتید ؟
آقا جون : پسرم ...
- برای من مهم نیست کی منو به دنیا آورده برام مهمه کی برام مادری کرده ولی نباید از من پنهان می کردید
# پارت پنجاه ونه....
آریا :
برگشتم وبابا رو نگاه کردم چیزی نگفتم از پله ها اومد تو تراس کنارم وکنجکاو گفت : چیزی شده بابا
- نه
بایا کنجکاوتر شد وگفت : چیزی شده وتو نمیگی ...
- بله آقا جون یه چیزایی گفته
رنگ بابا پرید وگفت : چی ...آقا جون ...آریا برات توضیح میدم بابا ...دیدی که اونم مثله یه مادر بوده برات
متعجب گفتم : کی مادر بوده ؟
بابا :شمیم
- مامان رو میگی مادر بوده ...چی میگی بابا
بابا متعجب گفت : مگه آقا جونت نگفته
- چی رو گفته ...یعنی چی شمیم مادرم بوده ...بابا
- شمیم مادر تو نیست آهو مادرته ...از بابات جدا شده
برگشتم پشت سرمو نگاه کردم آقا جون بود شوکه نگاش کردم
بابا با صدای بلندی گفت : آقا جون ...
- نمی فهمم ...
برگشتم وبابا رو نگاه کردم وگفتم : بابا چی شده مگه ؟ چی دارید میگید ؟ آهو کیه ؟
خانم جون اومد کنارم وگفت : بیا مادر جون باید حرف بزنیم
اخم کردم وبابا رو نگاه کردم
- میشنوم
آقا جون اومد کنارم ودستشو گذاشت رو شونه ام وگفت : بریم خونتون حرف می زنیم
چیزی نگفتم وهمراه آقا جون راهی شدیم
آقا جون : بابا جون مبادا تو رو بابات حرفی بزنی
فقط نگاهش کردم تپش قلبم بالا بود نمی تونستم بپذیرم مامان شمیم مادر من نیست
بابا در زدومامان در رو باز کرد وبا دیدن ما رنگش پرید وبابا رو نگاه کردوگفت : آخرش گفتید
- چی رو قایم می کردید مامان چی رو از من قایم می کردی همین بود
مامان سرشو پایین انداخت بغلش کردم وگفتم : قربونت برم تو چرا سرتو میندازی پایین
بابا رو نگاه کردم اخم کرده بود وناراحت بود
آقا جون : برید بشینید حرف بزنیم آریا بابا
دست مامان رو گرفتم وگفتم : گریه نکن قربونت برم ...میشه بگید چی شده ؟
همه نشستیم آقا جون نگام کرد وگفت :برات تعریف کردم که چی شده
- خوب
آقا جون : گلناز نامزاد پدرت بود که برای درس خوندن رفت شیراز اونجا با آهو آشنا شد
- آهو ؟
اینبار بابا گفت : آره آهو ...مادر تو ازدواج کردیم ولی زودجدا شدیم اون ایران نموند منم مجبور شدم برگردم ...
بابا سرش رو پایین انداخت وگفت : گلناز که فهمید گفت دیگه منو نمیخواد حق داشت تازه فهمیده بودم حماقت کردم
- خوب
بابا: گلناز با فرید ازدواج کرد لج کرده بود حق داشت بعدم که من باشمیم آشنا شدم وازدواج کردیم
- چرا نگفتید ؟
آقا جون : پسرم ...
- برای من مهم نیست کی منو به دنیا آورده برام مهمه کی برام مادری کرده ولی نباید از من پنهان می کردید
۳۹.۸k
۲۲ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.