🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت هفتاد وچهار ....
آریا :
بعد از شام تشکر کردم واز پشت میز بلند شدم
گلین : گمون کنم سروم گیسو تموم شده درش میاری
- باشه
گلین همراهم اومد رفتیم اتاق گیسو بالای تختش وایسادم
- انگار هنوز تب داره
گلین : آره
دستمو گذاشتم رو پیشونی گیسو داغ بود ونم داشت
- این که تغییری نکرده
اخم کردم وبرگشتم گلین رو نگاه کردم
- گلین گوشی ام از اتاقم بیار
سروم گیسو رو از دستش درآوردم آروم ناله کرد وزیر لب گفت : آریا
چطور متوجه شدمن کنارشم
- بگو گیسو ...چیزی میخوای
آروم چشاش رو باز کردونگام کرد
- خوبی ...دردداری ؟
فقط نگام می کرد
- گیسو حالت خوبه ...میگم جایت درد داره ؟
چشاش رو بست ...
گلین وزن عمو باهم اومدن تو اتاق گوشی رو از گلین گرفتم وزنگ زدم به یاشار که زود جواب داد
یاشار : جانم آریا
- گیسو حالش تغییری نکرده به آقای مجیدی بگو چیکار کنیم ببریمش بیمارستان
یاشار : نه گفت کم کم تبش میاد پایین چیزی نیس
- تو رفتی کجا
یاشار : کار داشتم
- اها باشه خداحافظ
گوشی رو قطع کردم گذاشتم تو جیبم
زن عمو با نگرانی گفت : چی شده آریا
- گفت دکتر گفته بهتر میشه باید صبر کنیم ولی من نگرانم چون اصلا تغییری نکرده
زن عمو نشست لبه ای تخت وگفت :فکر می کنی ببریمش بیمارستان
- یکم پاشویه کنید زن عمو دیگه شما بهتر می دونید
باز گیسو آروم ناله کرد زن عمو نگران برگشت نگام کرد وگفت : خدایا از دست این دختر که اصلا به حرف کسی گوش نمیده
- گلین می بینی مادرت چقدر نگرانه آب ولرم ودستمال بیار زن عمو انقد خودتون نگران نکنید ...
# پارت هفتاد وچهار ....
آریا :
بعد از شام تشکر کردم واز پشت میز بلند شدم
گلین : گمون کنم سروم گیسو تموم شده درش میاری
- باشه
گلین همراهم اومد رفتیم اتاق گیسو بالای تختش وایسادم
- انگار هنوز تب داره
گلین : آره
دستمو گذاشتم رو پیشونی گیسو داغ بود ونم داشت
- این که تغییری نکرده
اخم کردم وبرگشتم گلین رو نگاه کردم
- گلین گوشی ام از اتاقم بیار
سروم گیسو رو از دستش درآوردم آروم ناله کرد وزیر لب گفت : آریا
چطور متوجه شدمن کنارشم
- بگو گیسو ...چیزی میخوای
آروم چشاش رو باز کردونگام کرد
- خوبی ...دردداری ؟
فقط نگام می کرد
- گیسو حالت خوبه ...میگم جایت درد داره ؟
چشاش رو بست ...
گلین وزن عمو باهم اومدن تو اتاق گوشی رو از گلین گرفتم وزنگ زدم به یاشار که زود جواب داد
یاشار : جانم آریا
- گیسو حالش تغییری نکرده به آقای مجیدی بگو چیکار کنیم ببریمش بیمارستان
یاشار : نه گفت کم کم تبش میاد پایین چیزی نیس
- تو رفتی کجا
یاشار : کار داشتم
- اها باشه خداحافظ
گوشی رو قطع کردم گذاشتم تو جیبم
زن عمو با نگرانی گفت : چی شده آریا
- گفت دکتر گفته بهتر میشه باید صبر کنیم ولی من نگرانم چون اصلا تغییری نکرده
زن عمو نشست لبه ای تخت وگفت :فکر می کنی ببریمش بیمارستان
- یکم پاشویه کنید زن عمو دیگه شما بهتر می دونید
باز گیسو آروم ناله کرد زن عمو نگران برگشت نگام کرد وگفت : خدایا از دست این دختر که اصلا به حرف کسی گوش نمیده
- گلین می بینی مادرت چقدر نگرانه آب ولرم ودستمال بیار زن عمو انقد خودتون نگران نکنید ...
۴۲.۵k
۲۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.