🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت هشتاد ودو ...
آریا:
یاشار دیگه داشت کله ام رو می کند منم بی خیال داشتم یکی یکی آدرس ها رو می رفتم خیلی سختر از اونی بود که فکرش رو می کردم
یاشار : آریا دارم از گرسنگی ضعف می کنم بابا ۱۰ شبه آخه آدرسم پیدا کنی دیرموقع است مردم خوابن ...بریم یه چیزی بخوریم ؟!...هوووم؟! آریا با توه ام
همون موقع به رستورانی رسیدیم یه گوشه وایسادم و گفتم : پیاده شو
یاشار دیگه معطل نکرد وزود پیاده شد می ترسید پشیمون بشم خندم گرفته بودکفری نگام کرد وگفت : ای درد ای مرگ به چی پوزخند می زنی از گرسنگی ضعف کردم
چیزی بهش نگفتم وارد رستوران شدیم
یاشار یه نگاهی انداخت وگفت : جوون چقدر بزرگه
- ندید پدید بازی درنیار خوبه از پایتخت اومدی
برگشت نگام کردوگفت : ورامین
سری براش تکون دادم
یاشار : بریم رو تخت بشینیم
- نه من باید پشت میز بشینم
با اخم نگام کرد گفتم : باور کن نمی تونم بشینم لباسام پارچه ای اذیت میشم
پفی کرد وگفت : بی سلیقه
یطوری گفت من نشنوم ولی خوب شنیدم از پله ها رفتیم بالا ویه جای دنج کنار پنجره نشستیم یاشار زود بلند شد وگفت : میرم دسشویی ومیام
همزمان گارسون اومد که یاشار نشست وگفت : اول سفارش بدم بعد برم
بعدم شروع کرد سفارش دادن نزدیک بود چشام از تعجب دربیا زیر میزبا پا زدم به پاش وگفتم : یاشار جان شبه سبک بخوری بهتره
یاشار گوش نداد وسفارشاتش رو داد نوبت که به من رسید جوجه سفارش دادم ومخلفات گارسون یاداشت کرد ورفت با رفتنش گفتم : حالابفرما به دسشویی ات برس
خندید وگفت : نترس خودم حساب می کنم
- به فکر جیبم نیستم به فکر معده اتم بچه
با همدیگه رفتیم قسمت سرویس بهداشتی یاشار رفت توالت منم دست صورتم رو آبی زدم ودستی به موهام کشیدم لباسم رو مرتب کردم منتظر یاشار نموندم ورفتم پشت میزمون نشستم رستوران تقریبا خلوت بود از پنجره شیشه ای بیرون رو نگاه کردم
- سلام
برگشتم دیدم یه خانم آروم جوابش رو دادم
نشست پشت میز تعجب کردم ونگاش کردم لبخند زد ونگام کرد وگفت : من لیلام خوبی ؟ مسافری درسته ؟
- فکر کنم اشتباه اومدید
لبخندی زدوگفت : نه عزیزم
دستشو گذاشت رو دستم وگفت : از قیافه ات فهمیدم اینجایی نیستی
دستم رو کشیدم واخم کردم
- پاشو برو گمشو
لبخند زدوگفت : همه اولش می ترسن نترس زیاد ازت نمی گیرم
صندلی کشیده شد دختره یکم جا خورد یاشار بود که نشست وگفت : نرخت چقدره
یاشار سرتاپاش رو نگاه کرد دختره خندید وگفت : هر چی دادی ...این یکی خیلی بد اخلاق تشریف دارم
به یاشاراخم کردم یاشار لبخندی زد وگفت : متسفانه یا خوشبختانه من دختر ترکه ای دوس دارم شما خیلی عرض طول اتون زیاده می تونم شرط ببندم سایز پات ۳۹ باشه
قیافه دختره دیدنی بود
# پارت هشتاد ودو ...
آریا:
یاشار دیگه داشت کله ام رو می کند منم بی خیال داشتم یکی یکی آدرس ها رو می رفتم خیلی سختر از اونی بود که فکرش رو می کردم
یاشار : آریا دارم از گرسنگی ضعف می کنم بابا ۱۰ شبه آخه آدرسم پیدا کنی دیرموقع است مردم خوابن ...بریم یه چیزی بخوریم ؟!...هوووم؟! آریا با توه ام
همون موقع به رستورانی رسیدیم یه گوشه وایسادم و گفتم : پیاده شو
یاشار دیگه معطل نکرد وزود پیاده شد می ترسید پشیمون بشم خندم گرفته بودکفری نگام کرد وگفت : ای درد ای مرگ به چی پوزخند می زنی از گرسنگی ضعف کردم
چیزی بهش نگفتم وارد رستوران شدیم
یاشار یه نگاهی انداخت وگفت : جوون چقدر بزرگه
- ندید پدید بازی درنیار خوبه از پایتخت اومدی
برگشت نگام کردوگفت : ورامین
سری براش تکون دادم
یاشار : بریم رو تخت بشینیم
- نه من باید پشت میز بشینم
با اخم نگام کرد گفتم : باور کن نمی تونم بشینم لباسام پارچه ای اذیت میشم
پفی کرد وگفت : بی سلیقه
یطوری گفت من نشنوم ولی خوب شنیدم از پله ها رفتیم بالا ویه جای دنج کنار پنجره نشستیم یاشار زود بلند شد وگفت : میرم دسشویی ومیام
همزمان گارسون اومد که یاشار نشست وگفت : اول سفارش بدم بعد برم
بعدم شروع کرد سفارش دادن نزدیک بود چشام از تعجب دربیا زیر میزبا پا زدم به پاش وگفتم : یاشار جان شبه سبک بخوری بهتره
یاشار گوش نداد وسفارشاتش رو داد نوبت که به من رسید جوجه سفارش دادم ومخلفات گارسون یاداشت کرد ورفت با رفتنش گفتم : حالابفرما به دسشویی ات برس
خندید وگفت : نترس خودم حساب می کنم
- به فکر جیبم نیستم به فکر معده اتم بچه
با همدیگه رفتیم قسمت سرویس بهداشتی یاشار رفت توالت منم دست صورتم رو آبی زدم ودستی به موهام کشیدم لباسم رو مرتب کردم منتظر یاشار نموندم ورفتم پشت میزمون نشستم رستوران تقریبا خلوت بود از پنجره شیشه ای بیرون رو نگاه کردم
- سلام
برگشتم دیدم یه خانم آروم جوابش رو دادم
نشست پشت میز تعجب کردم ونگاش کردم لبخند زد ونگام کرد وگفت : من لیلام خوبی ؟ مسافری درسته ؟
- فکر کنم اشتباه اومدید
لبخندی زدوگفت : نه عزیزم
دستشو گذاشت رو دستم وگفت : از قیافه ات فهمیدم اینجایی نیستی
دستم رو کشیدم واخم کردم
- پاشو برو گمشو
لبخند زدوگفت : همه اولش می ترسن نترس زیاد ازت نمی گیرم
صندلی کشیده شد دختره یکم جا خورد یاشار بود که نشست وگفت : نرخت چقدره
یاشار سرتاپاش رو نگاه کرد دختره خندید وگفت : هر چی دادی ...این یکی خیلی بد اخلاق تشریف دارم
به یاشاراخم کردم یاشار لبخندی زد وگفت : متسفانه یا خوشبختانه من دختر ترکه ای دوس دارم شما خیلی عرض طول اتون زیاده می تونم شرط ببندم سایز پات ۳۹ باشه
قیافه دختره دیدنی بود
۲۱.۴k
۰۳ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.