🍀❤مادر بزرگ مهربانم که از کودکی با داستان هایت
🍀❤مادر بزرگ مهربانم که از کودکی با داستان هایت
خو گرفته ام و بزرگسالی ام را با نقاشی هایت جهت داده ام
چه شیرین است، اختلاط عینیت و ذهنیت در پس نقاشی و قصه هایت.
زیبایم دوستت دارم. و می توانم در لایه لایه چروک های صورتت زیبایی را ببینم.
جملات زیبا در مورد مادربزرگ
کنار پنجره ی ایوان ، روی طاقچه گلدان بود
درخت سیب ، بهار که میشد صدایم میکرد
سایه اش را می گویم
همان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود
مادربزرگ یادت هست ؟
دلم همیشه برای قصه های شیرینت تنگ میشد
حالِ تو هم بد می شد اگر حالِ دلم بد می شد
بهار که می آمد ، حوضِ ماهی ها چه خوش رنگ میشد
اصلا تمام خوشبختی ها درونِ خانه ی تو جمع میشد
مادربزرگ یادت هست ؟
با خندیدنت چینیِ شکسته ی دلم بند میشد
دستِ خودم نبود ؛ می مردم اگر یک مو از سرت کم میشد
بهار که می آمد می گفتی : دختری زیبا درونِ کوچه ها قدم می زند
بهار را می گفتی …
وقتی تمامِ درختان به شوقِ دیدنش شکوفه می دهند !
یادت هست ؟💙🍀
#خاص
خو گرفته ام و بزرگسالی ام را با نقاشی هایت جهت داده ام
چه شیرین است، اختلاط عینیت و ذهنیت در پس نقاشی و قصه هایت.
زیبایم دوستت دارم. و می توانم در لایه لایه چروک های صورتت زیبایی را ببینم.
جملات زیبا در مورد مادربزرگ
کنار پنجره ی ایوان ، روی طاقچه گلدان بود
درخت سیب ، بهار که میشد صدایم میکرد
سایه اش را می گویم
همان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود
مادربزرگ یادت هست ؟
دلم همیشه برای قصه های شیرینت تنگ میشد
حالِ تو هم بد می شد اگر حالِ دلم بد می شد
بهار که می آمد ، حوضِ ماهی ها چه خوش رنگ میشد
اصلا تمام خوشبختی ها درونِ خانه ی تو جمع میشد
مادربزرگ یادت هست ؟
با خندیدنت چینیِ شکسته ی دلم بند میشد
دستِ خودم نبود ؛ می مردم اگر یک مو از سرت کم میشد
بهار که می آمد می گفتی : دختری زیبا درونِ کوچه ها قدم می زند
بهار را می گفتی …
وقتی تمامِ درختان به شوقِ دیدنش شکوفه می دهند !
یادت هست ؟💙🍀
#خاص
۷.۳k
۱۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.