رو به آسمان دراز کشیده بود و با مسرت گفت: آن ستارهی رویاهای من است! او نمیدانست سوسوی چراغ و آتش موتور هواپیمایی بود که داشت سقوط میکرد!🌌
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.