بی خداحافظی
+ گوشی توعه؟ چرا جواب نمیدی؟!
دستش را تکیه داد به شیشه... ببین چقدر قشنگه اینجا. تا حالا اینجا رو دیده بودی؟+ نمیخوای جواب بدی؟ تصمیمت رو گرفتی؟
سرش رو برگردوند سمت من و با یه لبخند تصنعی گفت:
_ اگه اذیتت میکنه خاموشش کن...
+ عاخه آدم یه دفعه تصمیم به این مهمی میگیره؟!
_ یه دفعه؟! واقعا فکر میکنی من آدم رفتن های ناگهانیم؟! دیگه پر شده بودیم... پر بود الهام...
جا برای من نداشت... میفهمی...
پر بودم... دیگه دوست داشتنم داشت خفه ام میکرد... میترسیدم بهش آسیب بزنم...
الهام! آدما پر باشن فقط به هم ضربه میزنند...
روسریش رو کنار زد: اینا رو ببین... به زور رنگ سفیدیشون رو مخفی کردم نفهمه تموم این مدت چقدر پیر شدم...
الهام! کار رو به جایی رسوند از خودم متنفر بشم... میفهمی؟!
+ اما اینطوری آسیب میبینی... تو عاشقشی هنوز...
_ الهام! بیخیال... خسته ام...
دستش رو تکیه داد به پنجره:
ببین اینجا چقدر قشنگه!!!
مسیر نگاهش رو که دنبال کردم رسیدم به حلقه نقره ای توی انگشتش...
گوشی دوباره لرزید...
#الهام_جعفری
#دل_و_عقل
دستش را تکیه داد به شیشه... ببین چقدر قشنگه اینجا. تا حالا اینجا رو دیده بودی؟+ نمیخوای جواب بدی؟ تصمیمت رو گرفتی؟
سرش رو برگردوند سمت من و با یه لبخند تصنعی گفت:
_ اگه اذیتت میکنه خاموشش کن...
+ عاخه آدم یه دفعه تصمیم به این مهمی میگیره؟!
_ یه دفعه؟! واقعا فکر میکنی من آدم رفتن های ناگهانیم؟! دیگه پر شده بودیم... پر بود الهام...
جا برای من نداشت... میفهمی...
پر بودم... دیگه دوست داشتنم داشت خفه ام میکرد... میترسیدم بهش آسیب بزنم...
الهام! آدما پر باشن فقط به هم ضربه میزنند...
روسریش رو کنار زد: اینا رو ببین... به زور رنگ سفیدیشون رو مخفی کردم نفهمه تموم این مدت چقدر پیر شدم...
الهام! کار رو به جایی رسوند از خودم متنفر بشم... میفهمی؟!
+ اما اینطوری آسیب میبینی... تو عاشقشی هنوز...
_ الهام! بیخیال... خسته ام...
دستش رو تکیه داد به پنجره:
ببین اینجا چقدر قشنگه!!!
مسیر نگاهش رو که دنبال کردم رسیدم به حلقه نقره ای توی انگشتش...
گوشی دوباره لرزید...
#الهام_جعفری
#دل_و_عقل
۷.۶k
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.