حتما ماجرای امنه رو بخونید !!!!!
حتما ماجرای امنه رو بخونید !!!!!
اسیدپاشی اصفهان چند روزی است امنیت این شهر را تحت تأثیر قرار داده و اصفهانیها در خیابان نامطمئن قدم میزنند. موضوع اسیدپاشی نه از مهر ۱۳۹۳ که سالها قبل امنیت را از بین برده بود و تلنگری به نام آمنه بهرامی میتوانست این مساله را ریشهکن کند اما دخالتهای بیجا و دلسوزیهای مصنوعی با ژست حقوق بشری مانع از این شد که به اسیدپاشها هشدار داده شود، هشداری مثل اینکه اگر اسیدپاشی کنی و زندگیای را تباه کنی، قانون نیز با تو همان کار را خواهد کرد
جالب اینکه اسیدپاشی روی صورت آمنه در چنین روزهایی رخ داد؛ ۱۰ سال پیش یعنی در آبان ۱۳۸۳ مجید موحدی، خواستگار سمج آمنه بهرامی اسید روی صورت وی میریزد و یک زندگی را میکُشد. اگر آنهایی که داعیه حقوق بشری دارند و دم از بخشش و گذشت در این باره میزنند یک روز، فقط یک روز جای خانواده آمنه بودند آیا سخنان خود را تکرار میکردند؟روزهایی که صورت آمنه سوخته بود و حتی پزشکان نمیتوانستند به صورت او نگاه کنند و اشک میریختند، روزهایی که پوست و گوشت صورت آمنه همراه پانسمان در میآمد و او از درد به خود میپیچید، روزهایی که پلک چشم او درآمد و برای اینکه چشم عفونت نکند با دستگاههای ویژه از وی مراقبت میشد، روزهایی که یک چشم او را بعد از ۱۷ بار عمل جراحی تخلیه کردند و چشم دیگرش فقط چند درصد بینایی داشت، روزهایی که صورت او گوشت اضافی آورد و کمتر کسی دوست داشت نگاهش کند!
آمنه از همان ۱۲ آبان ۱۳۸۳ مرده بود و قاتلش ژست یک مرد عاشق گرفت و پدر این قاتل هم دست به دامن رسانههای بیگانه شد تا سناریوی تازه حقوق بشری کلید بخورد. رأی دادگاه عادلانه بود، قصاص؛ چشم در برابر چشم! آنقدر خلأ قانونی بود که دادگاه حکم به ریختن اسید روی صورت ندهد اما همین هم میتوانست بازدارنده باشد، کور شدن با اسید. آمنه تصمیم خود را گرفته بود، او میخواست برای یک بار هم شده بقیه او را درک کنند، بدانند که زندگیاش تباه شده اما او در یک لحظه احساس کرد گویا همه علیهاش هستند و با نفرت نگاهش میکنند. «دولت نروژ حکم دادگاه اسیدپاشی را محکوم کرد و اجرای چنین حکمی را به اعمال دوران بربریت تشبیه کرد و آن را غیرانسانی خواند. دولت بلژیک نیز از دولت ایران خواسته بود این مجازات غیرانسانی را متوقف سازد و دولت انگلستان نیز خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور کردن با اسید شد» اینها از جمله خبرهایی بود که خوراک رسانههای بیگانه را جور کرده بود و در داخل نیز ژست «گذشت» گرفته شد. گویا آمنه میخواهد جنایتی مرتکب شود! آمنه در چنین شرایطی قاتل زندگی خود را بخشید تا همه از شادی منفجر شوند؛ تا تیتر بزنند: «آمنه: بخشیدم تا مردم خوشحال شوند». او آنقدر تحت فشار بود که فکر میکرد اگر یک اسیدپاش را ببخشد، مردم خوشحال میشوند و هیچکس جملات دیگر او را نشنید. آمنه قبل از بخشش جملهای گفت که الان به کار میآید: «من کینهای نیستم، در این مدت به این باور رسیدم که اجرای این حکم را برای خودم نمیخواهم».
هیچکس حرفهای آمنه را نشنیده بود و نمیفهمید که منظورش چیست. اجرای این حکم را برای خودم نمیخواهم یعنی اینکه اجرای این حکم موجب خواهد شد هر کسی که قصد اسیدپاشی دارد عبرت بگیرد از داستان آمنه و مجید، نه اینکه به راحتی اقدام به این کار کند. درک این موضوع سخت نبود اما کسی نشنید و همه از بخشش و گذشت سخن میگفتند. جالب اینکه بعد از بخشش آمنه مدعیان حقوق بشری و آنهایی که گزارشهای رسانههای بیگانه را تایید میکردند، یکییکی خود را نشان دادند. محمد خاتمی بعد از این موضوع در ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ یادداشتی در سایت شخصی خود نوشت که در این برهه زمانی قابل تامل است: «سالها پیش، در دوران ریاستجمهوری که همواره دغدغه امنیت عمومی و نگاهداشت حق و حرمت مردم را داشتیم (هر چند در این باب آن گونه که دلخواه بود، موفق نبودیم) و مشکلات و مسائل اجتماعی و پرخاشگریها و آسیبها هرگز قابل مقایسه با امروز نبود، هنگامی که خبر رسید که سنگدل منحرف و بیانصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایههای زندگی او است اسید پاشیده و حاصل جنایت، محرومیت آن دختر جوان از نعمت بینایی و آسیب جدی به همه صورت و چهره او بوده است، بر خود لرزیدم، نه تنها براساس یک احساس شخصی که به خاطر مسئولیت بزرگ اجتماعی که ملت بزرگ بر عهده ما گذاشته بود و مگر از مهمترین مسئولیتهای دولت حفظ و بسط امنیت اجتماعی در کنار حفظ و بسط امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیست؟ هر چند که نمیتوان جامعهای را در نظر آورد که هیچ نقطه ناامنی در آن نباشد ولی نگرانی از اینکه ناامنیها گسترده شود امری بجاست. آن روز این داستان غمانگیز پیگیری شد ولی مگر میشد آنچه را آمنه خانم بهرامی عزیز از دست داده اس
اسیدپاشی اصفهان چند روزی است امنیت این شهر را تحت تأثیر قرار داده و اصفهانیها در خیابان نامطمئن قدم میزنند. موضوع اسیدپاشی نه از مهر ۱۳۹۳ که سالها قبل امنیت را از بین برده بود و تلنگری به نام آمنه بهرامی میتوانست این مساله را ریشهکن کند اما دخالتهای بیجا و دلسوزیهای مصنوعی با ژست حقوق بشری مانع از این شد که به اسیدپاشها هشدار داده شود، هشداری مثل اینکه اگر اسیدپاشی کنی و زندگیای را تباه کنی، قانون نیز با تو همان کار را خواهد کرد
جالب اینکه اسیدپاشی روی صورت آمنه در چنین روزهایی رخ داد؛ ۱۰ سال پیش یعنی در آبان ۱۳۸۳ مجید موحدی، خواستگار سمج آمنه بهرامی اسید روی صورت وی میریزد و یک زندگی را میکُشد. اگر آنهایی که داعیه حقوق بشری دارند و دم از بخشش و گذشت در این باره میزنند یک روز، فقط یک روز جای خانواده آمنه بودند آیا سخنان خود را تکرار میکردند؟روزهایی که صورت آمنه سوخته بود و حتی پزشکان نمیتوانستند به صورت او نگاه کنند و اشک میریختند، روزهایی که پوست و گوشت صورت آمنه همراه پانسمان در میآمد و او از درد به خود میپیچید، روزهایی که پلک چشم او درآمد و برای اینکه چشم عفونت نکند با دستگاههای ویژه از وی مراقبت میشد، روزهایی که یک چشم او را بعد از ۱۷ بار عمل جراحی تخلیه کردند و چشم دیگرش فقط چند درصد بینایی داشت، روزهایی که صورت او گوشت اضافی آورد و کمتر کسی دوست داشت نگاهش کند!
آمنه از همان ۱۲ آبان ۱۳۸۳ مرده بود و قاتلش ژست یک مرد عاشق گرفت و پدر این قاتل هم دست به دامن رسانههای بیگانه شد تا سناریوی تازه حقوق بشری کلید بخورد. رأی دادگاه عادلانه بود، قصاص؛ چشم در برابر چشم! آنقدر خلأ قانونی بود که دادگاه حکم به ریختن اسید روی صورت ندهد اما همین هم میتوانست بازدارنده باشد، کور شدن با اسید. آمنه تصمیم خود را گرفته بود، او میخواست برای یک بار هم شده بقیه او را درک کنند، بدانند که زندگیاش تباه شده اما او در یک لحظه احساس کرد گویا همه علیهاش هستند و با نفرت نگاهش میکنند. «دولت نروژ حکم دادگاه اسیدپاشی را محکوم کرد و اجرای چنین حکمی را به اعمال دوران بربریت تشبیه کرد و آن را غیرانسانی خواند. دولت بلژیک نیز از دولت ایران خواسته بود این مجازات غیرانسانی را متوقف سازد و دولت انگلستان نیز خواستار توقف مجازات غیرانسانی کور کردن با اسید شد» اینها از جمله خبرهایی بود که خوراک رسانههای بیگانه را جور کرده بود و در داخل نیز ژست «گذشت» گرفته شد. گویا آمنه میخواهد جنایتی مرتکب شود! آمنه در چنین شرایطی قاتل زندگی خود را بخشید تا همه از شادی منفجر شوند؛ تا تیتر بزنند: «آمنه: بخشیدم تا مردم خوشحال شوند». او آنقدر تحت فشار بود که فکر میکرد اگر یک اسیدپاش را ببخشد، مردم خوشحال میشوند و هیچکس جملات دیگر او را نشنید. آمنه قبل از بخشش جملهای گفت که الان به کار میآید: «من کینهای نیستم، در این مدت به این باور رسیدم که اجرای این حکم را برای خودم نمیخواهم».
هیچکس حرفهای آمنه را نشنیده بود و نمیفهمید که منظورش چیست. اجرای این حکم را برای خودم نمیخواهم یعنی اینکه اجرای این حکم موجب خواهد شد هر کسی که قصد اسیدپاشی دارد عبرت بگیرد از داستان آمنه و مجید، نه اینکه به راحتی اقدام به این کار کند. درک این موضوع سخت نبود اما کسی نشنید و همه از بخشش و گذشت سخن میگفتند. جالب اینکه بعد از بخشش آمنه مدعیان حقوق بشری و آنهایی که گزارشهای رسانههای بیگانه را تایید میکردند، یکییکی خود را نشان دادند. محمد خاتمی بعد از این موضوع در ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ یادداشتی در سایت شخصی خود نوشت که در این برهه زمانی قابل تامل است: «سالها پیش، در دوران ریاستجمهوری که همواره دغدغه امنیت عمومی و نگاهداشت حق و حرمت مردم را داشتیم (هر چند در این باب آن گونه که دلخواه بود، موفق نبودیم) و مشکلات و مسائل اجتماعی و پرخاشگریها و آسیبها هرگز قابل مقایسه با امروز نبود، هنگامی که خبر رسید که سنگدل منحرف و بیانصافی بر چهره دختر جوانی که شادابی و زیبایی از جمله سرمایههای زندگی او است اسید پاشیده و حاصل جنایت، محرومیت آن دختر جوان از نعمت بینایی و آسیب جدی به همه صورت و چهره او بوده است، بر خود لرزیدم، نه تنها براساس یک احساس شخصی که به خاطر مسئولیت بزرگ اجتماعی که ملت بزرگ بر عهده ما گذاشته بود و مگر از مهمترین مسئولیتهای دولت حفظ و بسط امنیت اجتماعی در کنار حفظ و بسط امنیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیست؟ هر چند که نمیتوان جامعهای را در نظر آورد که هیچ نقطه ناامنی در آن نباشد ولی نگرانی از اینکه ناامنیها گسترده شود امری بجاست. آن روز این داستان غمانگیز پیگیری شد ولی مگر میشد آنچه را آمنه خانم بهرامی عزیز از دست داده اس
۱.۴k
۰۳ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.