غروب آخر♥
غروب آخر♥
غروب آن روزِ، خورشید از غروبی غم انگیزتر خبر می داد...
خون فرزند پیامبر با شقایق خانه ی خورشید در هم آمیخت...
نسیم، سینه زنان، خبر سوختن فرزندان فاطمه را به مدینه می بُرد و شب، سراسیمه از راه می رسید...
اینک این پیکر عریان حسین است که بر رَملهای دشت کربلا افتاده است؛ با هزار ستاره زخم، و دختری که به شیون افتاده است...
خیمه ها، شعله زار شده بود و شراره ها میهمان دامن کودکان بودند و کودکان، میهمانِ خارهایی که با آبله از پاهاشان پذیرایی می کردند...
آن سوتر، تازیانه ها به نوازش یتیمان برخاسته بودند
و در این میانه زینب، آن همیشه ی پر از اندوه، چشمی به قتلگاه، که بدن پاره پاره را بیابد و دستی به نوازش کودکان، تا با فرا رسیدنِ شب، ترس بر اندامشان سایه نیندازد..
آری! این دختر علی است که به قتلگاه آمده است؛ گوشه به گوشه ی میدان را می نگرد و ناگاه بوی گل، او را به سمت خویش فرا می خواند...
با دامنی از اشک می دود و شاخ و برگها را کنار می زند؛ نیزه ها و شمشیرها را می گویم...
و کم کم، بدنِ گُل که آرام بر سجاده ی گرم صحرا آرمیده است؛ بی سر!
آری! دوباره این دختر علی است که دست به زیر بدنِ پاره پاره می کند و سر به آسمان بلند، که
"پروردگارا، این قربانی را از آل پیامبر قبول کن!"
و سپس رو به مدینه، با پیامبر به نجوا می پردازد که:
"این کُشته ی فتاده به هامون، حسین توست"
شهادت سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به محضر اقا امام زمان (عج) و شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت باد!
غروب آن روزِ، خورشید از غروبی غم انگیزتر خبر می داد...
خون فرزند پیامبر با شقایق خانه ی خورشید در هم آمیخت...
نسیم، سینه زنان، خبر سوختن فرزندان فاطمه را به مدینه می بُرد و شب، سراسیمه از راه می رسید...
اینک این پیکر عریان حسین است که بر رَملهای دشت کربلا افتاده است؛ با هزار ستاره زخم، و دختری که به شیون افتاده است...
خیمه ها، شعله زار شده بود و شراره ها میهمان دامن کودکان بودند و کودکان، میهمانِ خارهایی که با آبله از پاهاشان پذیرایی می کردند...
آن سوتر، تازیانه ها به نوازش یتیمان برخاسته بودند
و در این میانه زینب، آن همیشه ی پر از اندوه، چشمی به قتلگاه، که بدن پاره پاره را بیابد و دستی به نوازش کودکان، تا با فرا رسیدنِ شب، ترس بر اندامشان سایه نیندازد..
آری! این دختر علی است که به قتلگاه آمده است؛ گوشه به گوشه ی میدان را می نگرد و ناگاه بوی گل، او را به سمت خویش فرا می خواند...
با دامنی از اشک می دود و شاخ و برگها را کنار می زند؛ نیزه ها و شمشیرها را می گویم...
و کم کم، بدنِ گُل که آرام بر سجاده ی گرم صحرا آرمیده است؛ بی سر!
آری! دوباره این دختر علی است که دست به زیر بدنِ پاره پاره می کند و سر به آسمان بلند، که
"پروردگارا، این قربانی را از آل پیامبر قبول کن!"
و سپس رو به مدینه، با پیامبر به نجوا می پردازد که:
"این کُشته ی فتاده به هامون، حسین توست"
شهادت سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به محضر اقا امام زمان (عج) و شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت باد!
۲۴.۰k
۰۷ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.