مثل شمع نیمه جون داره میسوزه تنم
مثل شمع نیمه جون داره میسوزه تنم
کسی باور نداره این تن خسته منم
تیره مونده مثل اُفق چشم انتظار من
هم زبون شعله هاست داغ من تبار من
قصه ی زندگی من قصه ی ماه پلنگ
قصه ی رفتن و موندن قصه ی شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعله ی آخر من صبح صادق نتپیده روی خاک تن من
شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هرچه گفتم نشنید کسی جز سایه ی من تو که با من میمیری سایه فریادی بزن
بیصدا سوختم وساختم در دل این شب درد از تنم چیزی نمونده جز یه مشت
خاکستر سرد...
کسی باور نداره این تن خسته منم
تیره مونده مثل اُفق چشم انتظار من
هم زبون شعله هاست داغ من تبار من
قصه ی زندگی من قصه ی ماه پلنگ
قصه ی رفتن و موندن قصه ی شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعله ی آخر من صبح صادق نتپیده روی خاک تن من
شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هرچه گفتم نشنید کسی جز سایه ی من تو که با من میمیری سایه فریادی بزن
بیصدا سوختم وساختم در دل این شب درد از تنم چیزی نمونده جز یه مشت
خاکستر سرد...
۳.۷k
۱۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.