دلت نگیرد از هرچه که در زندگی ات هِی نمیشود
دلت نگیرد از هرچه که در زندگی ات هِی نمیشود
از دوست داشتنهایی بی سرانجامی که
با هزاران باید و ای کاش
ناخوشی هایش سرت هوار میشود
و تو پُر میشوی از خوب نبودنهایت
دلتنگیهایِ گاه و بیگاهت که
دمار از دلِ بی تابت در می آورد
از مهربانیهایِ بی حد و اندازه ای که تو را ندیدند!
هر چه که بود دستهایِ پُر و بی نیازت برایشان کافی نبود
دلت شب و نصفه شب نگیرد
از روزهایی که نمیدانی پشتِ سر گذاشته ای
و یا منتظرند تا لبخندت را ببینند
و مثل مهمان ناخوانده سرت هوار شوند
دلت نگیرد از تک تکِ رسمهایِ ناشیانه یِ این روزگار
از قانونهایی که خودشان برایِ زندگیِ شان وضع کرده اند
و تو را وادار به اجرایشان میکنند
دلت نگیرد اگر هرچه میدوی باز میشوی کلاغِ تنهایِ آخرِ قصه ها...
روزی اگر نباشی چنان برایت مویه میکشند
و گریه ها سر میدهند
انگار زمانِ بودنت تنها کسانی بودند که
با همهی وجودت وقتی میگفتند: خوبی؟
با بغض آرام تر میتوانستی بگویی:
نه، بسیار بسیار خوب نیستم
و نترسی از گفتنِ خوب نبودنهایت...
فرگل_مشتاقی
از دوست داشتنهایی بی سرانجامی که
با هزاران باید و ای کاش
ناخوشی هایش سرت هوار میشود
و تو پُر میشوی از خوب نبودنهایت
دلتنگیهایِ گاه و بیگاهت که
دمار از دلِ بی تابت در می آورد
از مهربانیهایِ بی حد و اندازه ای که تو را ندیدند!
هر چه که بود دستهایِ پُر و بی نیازت برایشان کافی نبود
دلت شب و نصفه شب نگیرد
از روزهایی که نمیدانی پشتِ سر گذاشته ای
و یا منتظرند تا لبخندت را ببینند
و مثل مهمان ناخوانده سرت هوار شوند
دلت نگیرد از تک تکِ رسمهایِ ناشیانه یِ این روزگار
از قانونهایی که خودشان برایِ زندگیِ شان وضع کرده اند
و تو را وادار به اجرایشان میکنند
دلت نگیرد اگر هرچه میدوی باز میشوی کلاغِ تنهایِ آخرِ قصه ها...
روزی اگر نباشی چنان برایت مویه میکشند
و گریه ها سر میدهند
انگار زمانِ بودنت تنها کسانی بودند که
با همهی وجودت وقتی میگفتند: خوبی؟
با بغض آرام تر میتوانستی بگویی:
نه، بسیار بسیار خوب نیستم
و نترسی از گفتنِ خوب نبودنهایت...
فرگل_مشتاقی
۱۹.۴k
۰۴ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.