پارت.یازدهم
#پارت.یازدهم
از زبون #رویا
یلحظه چشمم خورد به جای خالی سیلدا اول فکر کردم افتاد تو اب اما بعدش فهمیدم نه اون از اب متنفره پس ازش دور میمونه
+مبینا سیلدا کو پس؟؟
رومو از اب برگردوندم سمت مبینا که دیدم تویه جنگلم
+چی؟؟
پس مبینا کجاست؟؟
صدای زوزن گرگ میومد
یکم لرزیدم اما بعدش شروع کردم دویدن احساس میکردم یچیزی دنبالمه
لباسام یجورایی شبیه بردهها میکردم و از این متنفر بودم یلحظه پامگیر کرد به یه چیزی افتادم و بیهوش شدم...
2ساعت بعد...
اروم لای چشمامو باز کردم توی قصر بودم
لوهان:حالت خوبه؟؟
+چی؟؟
لوهان:راستش؟؟
+ساکت شو همش تقصیر شما عوضیاس که ما به این روز افتادیم تقصیر شماست که ما الان اینجاییم ازتون متنفرم
لوهان:میتونستم نجاتت ندم
+چرا نجاتم دادی؟؟
لوهان:ما گذاشتیم شما همه چیز رو دربارهی ما بفهمید که بعد بیاریمتون تو سرزمین خودمون
+برای چی؟؟
لوهان:برای اینکه بهتون نیاز داریم
+یعنی اینکه وسیلهایم؟؟
لوهان:نه
پس یعنی چی؟؟مبینا و سیلدا کجان؟؟من کجام؟؟اینجا چه خبره؟؟
ادامه دارد....🍻🍂
از زبون #رویا
یلحظه چشمم خورد به جای خالی سیلدا اول فکر کردم افتاد تو اب اما بعدش فهمیدم نه اون از اب متنفره پس ازش دور میمونه
+مبینا سیلدا کو پس؟؟
رومو از اب برگردوندم سمت مبینا که دیدم تویه جنگلم
+چی؟؟
پس مبینا کجاست؟؟
صدای زوزن گرگ میومد
یکم لرزیدم اما بعدش شروع کردم دویدن احساس میکردم یچیزی دنبالمه
لباسام یجورایی شبیه بردهها میکردم و از این متنفر بودم یلحظه پامگیر کرد به یه چیزی افتادم و بیهوش شدم...
2ساعت بعد...
اروم لای چشمامو باز کردم توی قصر بودم
لوهان:حالت خوبه؟؟
+چی؟؟
لوهان:راستش؟؟
+ساکت شو همش تقصیر شما عوضیاس که ما به این روز افتادیم تقصیر شماست که ما الان اینجاییم ازتون متنفرم
لوهان:میتونستم نجاتت ندم
+چرا نجاتم دادی؟؟
لوهان:ما گذاشتیم شما همه چیز رو دربارهی ما بفهمید که بعد بیاریمتون تو سرزمین خودمون
+برای چی؟؟
لوهان:برای اینکه بهتون نیاز داریم
+یعنی اینکه وسیلهایم؟؟
لوهان:نه
پس یعنی چی؟؟مبینا و سیلدا کجان؟؟من کجام؟؟اینجا چه خبره؟؟
ادامه دارد....🍻🍂
۱۲.۴k
۲۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.