دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد
دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود،
عروسک و قمقمه اش را محکم زیربغل میگیرد،
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید،
دختر با قدم های کوچکش از پله های سکوی تعزیه بالا می رود،
از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او می گیرد،
شمشیر از دست شمر می افــتــــد و رجزخوانی اش قطع میشود،
دخترک می گوید: "بخور برای تو آوردم" و برمیگردد روبروی شمر می ایستد،
مردمک های چشمان دخترک زیر لایه براق اشک میلرزد،
توی چشم های شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: بـــابـــای بــــــد
عروسک و قمقمه اش را محکم زیربغل میگیرد،
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید،
دختر با قدم های کوچکش از پله های سکوی تعزیه بالا می رود،
از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او می گیرد،
شمشیر از دست شمر می افــتــــد و رجزخوانی اش قطع میشود،
دخترک می گوید: "بخور برای تو آوردم" و برمیگردد روبروی شمر می ایستد،
مردمک های چشمان دخترک زیر لایه براق اشک میلرزد،
توی چشم های شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: بـــابـــای بــــــد
۲.۸k
۰۹ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.