. شیطنت را در سر زلف چموش انداختی
. شیطنت را در سر زلف چموش انداختی
طفل بازیگوش خود را روی دوش انداختی
. انتظاری بیش از این هم از سیه بختی نبود
خانه بر دوشیم و ما را پشت گوش انداختی
. مست بودم از نگاهت بی خبر از اینکه تو
خمره های دیگران را هم به جوش انداختی .
ای دل بیچاره ام! دنیا برایت تیره شد ...
تا نظر در چشم های سرمه پوش انداختی .
مرد تنهایی فرو می خورد دیشب تا سحر
بغض هایی را که هر دم در گلوش انداختی .
طفل بازیگوش خود را روی دوش انداختی
. انتظاری بیش از این هم از سیه بختی نبود
خانه بر دوشیم و ما را پشت گوش انداختی
. مست بودم از نگاهت بی خبر از اینکه تو
خمره های دیگران را هم به جوش انداختی .
ای دل بیچاره ام! دنیا برایت تیره شد ...
تا نظر در چشم های سرمه پوش انداختی .
مرد تنهایی فرو می خورد دیشب تا سحر
بغض هایی را که هر دم در گلوش انداختی .
۳.۵k
۲۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.