دوستی تعریف می کرد :
دوستی تعریف می کرد :
سوار تاکسی بودم ،
دیدم یه دختر زیبا و سنگین جلو نشسته
پیاده شد ، دست کرد تو کیفش ،
گفتم مهمون ما باش خانوم
دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت :
" این قبض و بگیر، بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "
از خجالت گند زدم به خودم ،
هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم، گفتم :
" دخترتون هستن ،
ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
راننده گفت " بیخود شیرین زبونی نکن ،
الان مهمون کردنو بهت نشون میدم
سوار تاکسی بودم ،
دیدم یه دختر زیبا و سنگین جلو نشسته
پیاده شد ، دست کرد تو کیفش ،
گفتم مهمون ما باش خانوم
دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت :
" این قبض و بگیر، بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "
از خجالت گند زدم به خودم ،
هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم، گفتم :
" دخترتون هستن ،
ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
راننده گفت " بیخود شیرین زبونی نکن ،
الان مهمون کردنو بهت نشون میدم
۴.۶k
۱۱ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.