چشماتو ببند
چشماتو ببند
فکر کن تشنته خیلی تشنه ای ، انقدر که زبونت چسبیده به کف دهنت
چشماتو که باز می کنی خودتو توی یه برهوت می بینی ، برهوتی که از هر طرف توی افق به آسمون رسیده
داغی ماسه ها پات رو می سوزونه ، خورشید داغ تر از همیشه می تابه و تشنگی امونت رو بریده هر طرف دنبال آب می گردی ، وقتی که ناامید خسته ای و دیگه نایی نداری ، ناگهان آب می بینی احساس شور و شادی و شعف همه ی وجودت رو فرا می گیره ، با امید باقیمونده ی توانت رو توی پاهات جمع می کنی و با تمام سرعت خودت رو به سمت آب می بری
اما.. اما.. اما....
هر چب بیشتر به سمت آب می دوی دور تر میشه
باخودت میگی نه.. خدایا مگه میشه همینجا بود!!! درست همینجااا!!
اما چیزی نبوده جز سراب...
ساعتی بعد بی رمق روی ماسه زار ها روی زمین افتادی و آفتاب هر چه داغ تر به پوست بی پناهت می تابه انگار که.. انگار که همیشه منتظر یه همچین فرصتی بوده
توی این فکرا هستی که صداهایی به گوشت میرسه
اره صدای آدماست
انگار دارن با هم حرف میزنن
نه...
با تو حرف میزنن
آره!!! با تو
چی میگن؟!
نه اینا هم انگار قرار نیست بهت آب بدن
عده ایشون تو رو بخاطر تشنگیت مسخره می کنن...
عده ایشون سرزنشت می کنن
حال اینکه هیچی دست تو نبوده و نیست
چشمات رو به امید اینکه حداقل آدمی دور و برت باشه باز می کنه ولی نه..
هیچکس نیست
تنهایی..
تنها
آدم تشنه رو باید سیراب کرد
از آب پاک...
الآن تازه یچیزایی رو داری می فهمی
#امیر_نویس
فکر کن تشنته خیلی تشنه ای ، انقدر که زبونت چسبیده به کف دهنت
چشماتو که باز می کنی خودتو توی یه برهوت می بینی ، برهوتی که از هر طرف توی افق به آسمون رسیده
داغی ماسه ها پات رو می سوزونه ، خورشید داغ تر از همیشه می تابه و تشنگی امونت رو بریده هر طرف دنبال آب می گردی ، وقتی که ناامید خسته ای و دیگه نایی نداری ، ناگهان آب می بینی احساس شور و شادی و شعف همه ی وجودت رو فرا می گیره ، با امید باقیمونده ی توانت رو توی پاهات جمع می کنی و با تمام سرعت خودت رو به سمت آب می بری
اما.. اما.. اما....
هر چب بیشتر به سمت آب می دوی دور تر میشه
باخودت میگی نه.. خدایا مگه میشه همینجا بود!!! درست همینجااا!!
اما چیزی نبوده جز سراب...
ساعتی بعد بی رمق روی ماسه زار ها روی زمین افتادی و آفتاب هر چه داغ تر به پوست بی پناهت می تابه انگار که.. انگار که همیشه منتظر یه همچین فرصتی بوده
توی این فکرا هستی که صداهایی به گوشت میرسه
اره صدای آدماست
انگار دارن با هم حرف میزنن
نه...
با تو حرف میزنن
آره!!! با تو
چی میگن؟!
نه اینا هم انگار قرار نیست بهت آب بدن
عده ایشون تو رو بخاطر تشنگیت مسخره می کنن...
عده ایشون سرزنشت می کنن
حال اینکه هیچی دست تو نبوده و نیست
چشمات رو به امید اینکه حداقل آدمی دور و برت باشه باز می کنه ولی نه..
هیچکس نیست
تنهایی..
تنها
آدم تشنه رو باید سیراب کرد
از آب پاک...
الآن تازه یچیزایی رو داری می فهمی
#امیر_نویس
۵.۴k
۱۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.