همچون برکه ای آرام
همچون برکه ای آرام
که به درختی سرزنده و سبز دل باخته است
و از عطش آن عشق
به چشمان خورشید می نگرد
تا در هیات یک ابر
در دل آسمان هم
آن عشق زلال را ادامه داده باشد
و بتواند بر درخت ببارد
و به آغوش او سرازیر شود
به عشق و آغوش تو می اندیشم!
تا من هم بتوانم
روزی باران شوم
و بر تن تو ببارم!
شاید آن روز
به قدر فاصلهی بین باران بودن
دوباره ابر و سپس باران شدن
ذره ای از بدنت
از -لمس اندام عشق-
سیراب شوم!
من به عشق و آغوش سبز و گرم تو
می اندیشم...
#عرفان_محمودیان
اِرما📖♥
که به درختی سرزنده و سبز دل باخته است
و از عطش آن عشق
به چشمان خورشید می نگرد
تا در هیات یک ابر
در دل آسمان هم
آن عشق زلال را ادامه داده باشد
و بتواند بر درخت ببارد
و به آغوش او سرازیر شود
به عشق و آغوش تو می اندیشم!
تا من هم بتوانم
روزی باران شوم
و بر تن تو ببارم!
شاید آن روز
به قدر فاصلهی بین باران بودن
دوباره ابر و سپس باران شدن
ذره ای از بدنت
از -لمس اندام عشق-
سیراب شوم!
من به عشق و آغوش سبز و گرم تو
می اندیشم...
#عرفان_محمودیان
اِرما📖♥
۵.۳k
۰۸ آذر ۱۳۹۹