سلام بچه ها.دیشب ساعت ۱۲ وقتم تموم بود اما بهش زنگ نزدم..
سلام بچه ها.دیشب ساعت ۱۲ وقتم تموم بود اما بهش زنگ نزدم...
من خودم دودل بودم عقلم جلوتر از قلبم بود و گفت که بگم نه و کمک از نظرهای دوستان گلم و ابجی های عزیزم(رهگذرم عزیزم،سایدای گل،ساناز عزیز،رژین گلم و ایسانا خواهرم)من لایک نمی خواستم بین این دو راهی با نظرات شما دوستان راهم و پیدا کنم بخاطر همین از این خواهرای گلم بسیار متشکرم که کمکم کردند تا بتونم بفهمم خیلیا پشتمم و همراهی ام می کنند.
من دیروز بهش زنگ نزدم و این یعنی نظر من منفی بود بهم زنگ زد صداش بغض داشت یه لحظه خودمو لعنت کردم اما پشیمون شدم.بهم گفت:این زنگ نزدنت یعنی نه.گفتم:...اره من دیگه نمی خوامت.(در زمان دوستیمون خیلی بهم می گفت که با دوستم نگردم بخاطر همین یه روز برگشت بهم گفت بهم ثابت می کنه که دوستم یه دوسته واقعی نیست.)از روی همین قضیه برگشت گفت:من می خواستم بهت بفهمونم که دور و برت و کیا گرفتن،خودت گفتی بهم ثابت کن.
وای خدا دیشب خیلی از دستش حرص خوردم عصبانی شده بودم.گفتم:ثابت کردی اره ولی ۲سال و نیم طول کشید دوستیتون حالا تو بهش میگی ثابت کردن.نه نمی خوامت دیگه به من زنگ نزن.اومدم گوشی رو قطع کنم که گفت:عاشقتم به خدای احد و واحد دوستت دارم از دستت نمیدم تا اخر پات وایمیستم حتی اگر لازم باشه می یام خاستگاریت ولی اینو بدون به امام حسین قسم تو باید مال من بشی.
دیگه به حرفاش گوش نکردم میترسیدم دو دل بشم.
بازم ممنون از همهتون فقط خواستم بدونین که دیشب چه اتفاقی افتاد.
و سپاس بسیار از خواهرای گلم که کمکم کردند.
من خودم دودل بودم عقلم جلوتر از قلبم بود و گفت که بگم نه و کمک از نظرهای دوستان گلم و ابجی های عزیزم(رهگذرم عزیزم،سایدای گل،ساناز عزیز،رژین گلم و ایسانا خواهرم)من لایک نمی خواستم بین این دو راهی با نظرات شما دوستان راهم و پیدا کنم بخاطر همین از این خواهرای گلم بسیار متشکرم که کمکم کردند تا بتونم بفهمم خیلیا پشتمم و همراهی ام می کنند.
من دیروز بهش زنگ نزدم و این یعنی نظر من منفی بود بهم زنگ زد صداش بغض داشت یه لحظه خودمو لعنت کردم اما پشیمون شدم.بهم گفت:این زنگ نزدنت یعنی نه.گفتم:...اره من دیگه نمی خوامت.(در زمان دوستیمون خیلی بهم می گفت که با دوستم نگردم بخاطر همین یه روز برگشت بهم گفت بهم ثابت می کنه که دوستم یه دوسته واقعی نیست.)از روی همین قضیه برگشت گفت:من می خواستم بهت بفهمونم که دور و برت و کیا گرفتن،خودت گفتی بهم ثابت کن.
وای خدا دیشب خیلی از دستش حرص خوردم عصبانی شده بودم.گفتم:ثابت کردی اره ولی ۲سال و نیم طول کشید دوستیتون حالا تو بهش میگی ثابت کردن.نه نمی خوامت دیگه به من زنگ نزن.اومدم گوشی رو قطع کنم که گفت:عاشقتم به خدای احد و واحد دوستت دارم از دستت نمیدم تا اخر پات وایمیستم حتی اگر لازم باشه می یام خاستگاریت ولی اینو بدون به امام حسین قسم تو باید مال من بشی.
دیگه به حرفاش گوش نکردم میترسیدم دو دل بشم.
بازم ممنون از همهتون فقط خواستم بدونین که دیشب چه اتفاقی افتاد.
و سپاس بسیار از خواهرای گلم که کمکم کردند.
۴.۰k
۱۷ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.