قسمت پایانی
قسمت پایانی
آیا احمد کسروی از علمای شیعه بود که با تحقیق و تفحص به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کرد و مهمترین علت این گرایش، بطلان و سستی عقائد شیعه میباشد. آیا این ادعا درست می باشد؟ . اولاً: کسروی از علمای شیعه نیست، زیرا در بسیاری از نوشتههای خود به این مطلب اعتراف میکند که از علوم حوزه اندکی بیشتر نیاموخته است. وی در کتاب زندگی من چنین میگوید: «در منطق طلبهها کتابهای حاشیه ملا عبدالله و.... را میخوانند ولی من تنها حاشیه را خوانده، با آن به سرکردم. به درس حکمت دو روز رفتم و رها کردم و اما اصول که گودال بس ژرف و بزرگی در سر راهم میبود از آن نیز به آسانی جستم». وی پس از این منطق، اصول و حکمت را که از علوم حوزوی میباشد، دامهایی بر سر راه خود میدانست و خدا را شکر میکند که در این دامها گرفتار نشده است.[1] . او تمام مذاهب کشور را مورد هجوم قرار داده و هرگز به مذهب اهلسنت گرایش پیدا نکرد، اگر چه وی بیشترین حمله را به مذهب اکثریت مردم ایران یعنی شیعه و ائمه اطهار(علیهم السّلام) انجام داد ولی مخالفت خود را با ادیان الهی هرگز پنهان نکرده و در کتب خود بارها به این موضوع صریحاً اعتراف میکند که قصد وی نابودی تمام مذاهب از جمله مذهب اهل سنت میباشد. وی اینکار را برای کشور ضروری میدانسته و این را از آرزوهای همیشگی خود میداند. وی در کتاب پرسش و پاسخ چنین میگوید: «...تاکنون بارها گفتهایم: دینها همه یک راه را پیمودهاند و همه آنها مقاصدشان یکی بوده... می خواهیم همه جهانیان را به یک راه آوریم... آئین خردمندانهای برای زندگانی آنها بنیان میگزاریم.»[2] . او برای بنا نهادن دینی جدید سعی کرد که از هر دینی قسمتی از آن را گرفته و به نظر خود دین جدیدی که تابع مقتضیات زمان باشد بنا گذارد. او عقیده دارد که دین، تابع مقتضیات زمان است و در مراحل مختلف بشر، ضرورت پیدایش دینی نو با سلاح عقلی و اخلاقی نو اجتناب ناپذیر است.[3] . اما شاید این پرسش از سوی کسی صادر شده است که تنها کتاب «شیعیگری» کسروی را مورد مطالعه قرار داده است و الا اگر تمام کتب وی را مورد مطالعه قرار میداد به این نکته پی میبرد که کسروی اصولاً با تمام ادیان مخالف میباشد و همواره احکام و عقاید و بزرگان ادیان را مورد حمله قرار میدهد. وی در اینباره چنین میگوید: «...اکنون سخن در آن است که در کشور، بیشتر گمراهیها به عنوان دین است، سیزده یا چهارده کیش گوناگون که هست و ما همه را به گمراهی و بدآموزی میشناسیم.... به جای اینها بکوشید حقایق زندگانی را در یابید و بکوشید این گمراهیهای گوناگون را ازخود دور گردانید، بکوشید و آن سیزده کیش را از میان خود بیرون برانید....».[4] . احمد کسروی در کتاب سخیف، شیعیگری از همان ابتدا روشن میکند که قصد دارد با حمله به معتقدات شیعه، خصوصاً به ائمه اطهار(علیهم السّلام) و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، به دو هدف مهم خود برسد: . اولاً: با تخریب شیعه و عقائد آنها برای خود نام و رسمی دست و پا کند. ثانیاً: با اختلاف بین شیعه و سنی به تخریب اصل اسلام بپردازد. وی اهداف خود را از نوشتن کتاب چنین بیان میکند: «ما در این کتاب از کیش شیعی، و از ملایان که پیشروان آن کیشند به گفت و گو پرداخته، تاخت بسیار بردهایم.»[5] ولی باتمام این مطالب این هرگز ثابت نمیکند که کسروی به مذهب اهل سنت گرایش داشته باشد چون در همین کتاب شیعیگری به شدیدترین وجه به عثمان سومین خلیفه مسلمین حمله میکند و به طور ضمنی از کشتن او خوشحالی میکند و مرگ او را به حق میداند. و چنین بیان میکند: «پس محمد، عثمان را برگزیدند. ولی از این مرد در پایان کار بدیهایی رخ نمود و یک دسته از مسلمانان به او شوریدند و چنانکه در تاریخها نوشته شده او را کشتند واین سزای او بوده...».[6] . او علاوه بر این مطالب مقدسات تمام مذاهب اسلامی رامورد تمسخر و اشکال قرار داده است و به قرآن توهین نموده است. وی درباره نوح(علیه السّلام) چنین میگوید: «مسلمانان میگویند که قرآن گفته است: «نوح نهصد و پنجاه سال در میان مردم خود ماند» پس به آنچه پاسخی میدهید؟ ... میگوییم: این مطلب جای ایراد است: اینگونه چیزها در قرآن از متشابهات آن میباشد و باید به حال خود بماند و گفتگویی از آنها نرود...»[7] . کسروی علاوه بر اهانت به مذهب شیعه و سنی به ادیان دیگر و مقدسات آنها نیز توهین کرده است که از جمله آنها تورات و انجیل کتابهای مقدس یهود ومسیحیت است؛ وی درباره تورات و انجیل چنین میگوید: «دانشمندان که در راه جستجو از حقایق رنجها برده و پس از قرنها کوشش درباره چگونگی زمین و خورشید و ماه و ستارگان و مانند اینها به حقایق ارزشمندی دست یافتهاند پیداست که نوشتههای تورات و انجیل در پیش آنها بیش از افسانههای پیر
آیا احمد کسروی از علمای شیعه بود که با تحقیق و تفحص به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کرد و مهمترین علت این گرایش، بطلان و سستی عقائد شیعه میباشد. آیا این ادعا درست می باشد؟ . اولاً: کسروی از علمای شیعه نیست، زیرا در بسیاری از نوشتههای خود به این مطلب اعتراف میکند که از علوم حوزه اندکی بیشتر نیاموخته است. وی در کتاب زندگی من چنین میگوید: «در منطق طلبهها کتابهای حاشیه ملا عبدالله و.... را میخوانند ولی من تنها حاشیه را خوانده، با آن به سرکردم. به درس حکمت دو روز رفتم و رها کردم و اما اصول که گودال بس ژرف و بزرگی در سر راهم میبود از آن نیز به آسانی جستم». وی پس از این منطق، اصول و حکمت را که از علوم حوزوی میباشد، دامهایی بر سر راه خود میدانست و خدا را شکر میکند که در این دامها گرفتار نشده است.[1] . او تمام مذاهب کشور را مورد هجوم قرار داده و هرگز به مذهب اهلسنت گرایش پیدا نکرد، اگر چه وی بیشترین حمله را به مذهب اکثریت مردم ایران یعنی شیعه و ائمه اطهار(علیهم السّلام) انجام داد ولی مخالفت خود را با ادیان الهی هرگز پنهان نکرده و در کتب خود بارها به این موضوع صریحاً اعتراف میکند که قصد وی نابودی تمام مذاهب از جمله مذهب اهل سنت میباشد. وی اینکار را برای کشور ضروری میدانسته و این را از آرزوهای همیشگی خود میداند. وی در کتاب پرسش و پاسخ چنین میگوید: «...تاکنون بارها گفتهایم: دینها همه یک راه را پیمودهاند و همه آنها مقاصدشان یکی بوده... می خواهیم همه جهانیان را به یک راه آوریم... آئین خردمندانهای برای زندگانی آنها بنیان میگزاریم.»[2] . او برای بنا نهادن دینی جدید سعی کرد که از هر دینی قسمتی از آن را گرفته و به نظر خود دین جدیدی که تابع مقتضیات زمان باشد بنا گذارد. او عقیده دارد که دین، تابع مقتضیات زمان است و در مراحل مختلف بشر، ضرورت پیدایش دینی نو با سلاح عقلی و اخلاقی نو اجتناب ناپذیر است.[3] . اما شاید این پرسش از سوی کسی صادر شده است که تنها کتاب «شیعیگری» کسروی را مورد مطالعه قرار داده است و الا اگر تمام کتب وی را مورد مطالعه قرار میداد به این نکته پی میبرد که کسروی اصولاً با تمام ادیان مخالف میباشد و همواره احکام و عقاید و بزرگان ادیان را مورد حمله قرار میدهد. وی در اینباره چنین میگوید: «...اکنون سخن در آن است که در کشور، بیشتر گمراهیها به عنوان دین است، سیزده یا چهارده کیش گوناگون که هست و ما همه را به گمراهی و بدآموزی میشناسیم.... به جای اینها بکوشید حقایق زندگانی را در یابید و بکوشید این گمراهیهای گوناگون را ازخود دور گردانید، بکوشید و آن سیزده کیش را از میان خود بیرون برانید....».[4] . احمد کسروی در کتاب سخیف، شیعیگری از همان ابتدا روشن میکند که قصد دارد با حمله به معتقدات شیعه، خصوصاً به ائمه اطهار(علیهم السّلام) و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، به دو هدف مهم خود برسد: . اولاً: با تخریب شیعه و عقائد آنها برای خود نام و رسمی دست و پا کند. ثانیاً: با اختلاف بین شیعه و سنی به تخریب اصل اسلام بپردازد. وی اهداف خود را از نوشتن کتاب چنین بیان میکند: «ما در این کتاب از کیش شیعی، و از ملایان که پیشروان آن کیشند به گفت و گو پرداخته، تاخت بسیار بردهایم.»[5] ولی باتمام این مطالب این هرگز ثابت نمیکند که کسروی به مذهب اهل سنت گرایش داشته باشد چون در همین کتاب شیعیگری به شدیدترین وجه به عثمان سومین خلیفه مسلمین حمله میکند و به طور ضمنی از کشتن او خوشحالی میکند و مرگ او را به حق میداند. و چنین بیان میکند: «پس محمد، عثمان را برگزیدند. ولی از این مرد در پایان کار بدیهایی رخ نمود و یک دسته از مسلمانان به او شوریدند و چنانکه در تاریخها نوشته شده او را کشتند واین سزای او بوده...».[6] . او علاوه بر این مطالب مقدسات تمام مذاهب اسلامی رامورد تمسخر و اشکال قرار داده است و به قرآن توهین نموده است. وی درباره نوح(علیه السّلام) چنین میگوید: «مسلمانان میگویند که قرآن گفته است: «نوح نهصد و پنجاه سال در میان مردم خود ماند» پس به آنچه پاسخی میدهید؟ ... میگوییم: این مطلب جای ایراد است: اینگونه چیزها در قرآن از متشابهات آن میباشد و باید به حال خود بماند و گفتگویی از آنها نرود...»[7] . کسروی علاوه بر اهانت به مذهب شیعه و سنی به ادیان دیگر و مقدسات آنها نیز توهین کرده است که از جمله آنها تورات و انجیل کتابهای مقدس یهود ومسیحیت است؛ وی درباره تورات و انجیل چنین میگوید: «دانشمندان که در راه جستجو از حقایق رنجها برده و پس از قرنها کوشش درباره چگونگی زمین و خورشید و ماه و ستارگان و مانند اینها به حقایق ارزشمندی دست یافتهاند پیداست که نوشتههای تورات و انجیل در پیش آنها بیش از افسانههای پیر
۱.۴k
۱۸ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.