پارت۶ تصادف خواطره انگیز
لیام دست لی لی رو گرفتو باخودش برد بیرون
بعدش نایل دست ونسارو گرفت و برد بیرون
لویی دست میشل رو گرفته بود
میشل:ولم کن اگه ولم نکنی جیغ میزنم
لویی :خوب جیغ بزن میگم دوست دخترمه ازم ناراحته باخودم میبرمش خونه
میشل:تو غلط میکنی
ملیسا بلند شد که اعتراض کنه ولی هری از پا گرفت گذاشتش روی کمرش و بردش
من:خواهشا منم با خودتون ببرید
زین:شما جایی نمیرید (۱)
هری رفت بیرون و درو بست
زین:باید باهات حرف بزنم
من با بی میلی گفتم:به گو
از زبون زین
بهش گفتم:من اشتباه کردم من اون موقع توی حال خودم نبودم دست من نبود منو ببخش اب نبات
(این لقبی بود که بهم داده بود مثل جوکر و هارلی کویین)
وقتی بهش نگاه کردم دیدم چشماش پر از اشک شده
زانو زدم جلوش:امیلی من دو ساله که یکی درمیون نفس میکشم ....من دو ساله بدون تو زندگی میکنم نمی دونم چطوری ولی شده.... دوساله که تو دست نمیزنی به موهام ...دلم واسه عطر تنت تنگ شده هر روز ارزوی مرگ میکنم....دلم واسه موهای شکلاتیت ،عادتات، خنده هات.....بیشتر از همه خودت تنگ شده
شروع کردم به گریه کردن
خم شد طرفم بهم گفت:زین دو ساله که......هر روز با به یاد اوردن اون لحضه قلبم تیکه تیکه میشه...هر وقت بهت فک میکنم نمی دونم دوست داشته باشم یا ازت متنفر باشم .
از زبون امیلی
زین فک میکنه فقط خودشه که عاشقشه
من:زین من روز اول بهت گفتم که هر کاری کنی می بخشمت بجز اینکه۱ خیانت کنی و ۲ چیزی رو ازم مخفی کنی و تو این دوتا کارو باهم انجام دادی و من نمی تونم بهت اعتماد کنم این رابطه دوسال پیش زیر ملافه های سفید پوشیده شد(مرد)
زین گریش بیشتر شد
من نمی تونستم ببینم داره گریه میکنه
نشستم روی زمین بغلش کردم دستش روی صورتش بود ارومش کردم ولی بعدش بلند شدم و گفتم:من دیگه میرم خونه زین
زین:باشه
رفتمو در خونه رو بستم پشت در نشستمو گریه کردم دستم روی دهنم بود و گریه میکردم
از زبون زین
من میدونستم که پشت در داره گریه میکنه چون خودمم داشتم اینطرف در گریه میکردم هردو به در تکیه دادیم
پایان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
بعدش نایل دست ونسارو گرفت و برد بیرون
لویی دست میشل رو گرفته بود
میشل:ولم کن اگه ولم نکنی جیغ میزنم
لویی :خوب جیغ بزن میگم دوست دخترمه ازم ناراحته باخودم میبرمش خونه
میشل:تو غلط میکنی
ملیسا بلند شد که اعتراض کنه ولی هری از پا گرفت گذاشتش روی کمرش و بردش
من:خواهشا منم با خودتون ببرید
زین:شما جایی نمیرید (۱)
هری رفت بیرون و درو بست
زین:باید باهات حرف بزنم
من با بی میلی گفتم:به گو
از زبون زین
بهش گفتم:من اشتباه کردم من اون موقع توی حال خودم نبودم دست من نبود منو ببخش اب نبات
(این لقبی بود که بهم داده بود مثل جوکر و هارلی کویین)
وقتی بهش نگاه کردم دیدم چشماش پر از اشک شده
زانو زدم جلوش:امیلی من دو ساله که یکی درمیون نفس میکشم ....من دو ساله بدون تو زندگی میکنم نمی دونم چطوری ولی شده.... دوساله که تو دست نمیزنی به موهام ...دلم واسه عطر تنت تنگ شده هر روز ارزوی مرگ میکنم....دلم واسه موهای شکلاتیت ،عادتات، خنده هات.....بیشتر از همه خودت تنگ شده
شروع کردم به گریه کردن
خم شد طرفم بهم گفت:زین دو ساله که......هر روز با به یاد اوردن اون لحضه قلبم تیکه تیکه میشه...هر وقت بهت فک میکنم نمی دونم دوست داشته باشم یا ازت متنفر باشم .
از زبون امیلی
زین فک میکنه فقط خودشه که عاشقشه
من:زین من روز اول بهت گفتم که هر کاری کنی می بخشمت بجز اینکه۱ خیانت کنی و ۲ چیزی رو ازم مخفی کنی و تو این دوتا کارو باهم انجام دادی و من نمی تونم بهت اعتماد کنم این رابطه دوسال پیش زیر ملافه های سفید پوشیده شد(مرد)
زین گریش بیشتر شد
من نمی تونستم ببینم داره گریه میکنه
نشستم روی زمین بغلش کردم دستش روی صورتش بود ارومش کردم ولی بعدش بلند شدم و گفتم:من دیگه میرم خونه زین
زین:باشه
رفتمو در خونه رو بستم پشت در نشستمو گریه کردم دستم روی دهنم بود و گریه میکردم
از زبون زین
من میدونستم که پشت در داره گریه میکنه چون خودمم داشتم اینطرف در گریه میکردم هردو به در تکیه دادیم
پایان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۶.۲k
۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.