پارت۷ شب های تاریکم
بهش پیام دادم:
+سلام اقای مالیک
-شلام شما؟
+فعلا تا اینجا بدونسد که منو خانم ادواردز استخدام کرپد که یه دختر رو بیارم توی اتاقتون که خیانت به نظر برسه
-و تو چیکار کردی
+راستش اومدم بهتون بگم به خانم پری بگید من ادمش نیستم من نمی تونم باهاتون این کارو کنم در واقع باهیچکس نمی تونم بکنم
-ممنون که خبر دادید+خواهش میکنم پولشم با پست واستون فرستادم
راتش دلم به حال زین سوخت
رفتم توی تختم باورم نمیشه بایه پولدار کنار اومدم ولی بار اخرم باشه
صبح شد دیدم بیونگ خوشگل کرپه داره عطر میزنه
من:سمت چپتو یاذدت رفته
بیونگ:واقعا
من:نه نمی خواد حتما عطرو رو خودت خالی کنی
بیونگ:خفه شو
من:باشه بابامن رفتم
بابا:کجا؟
من:میرم قرار دادو لقو کنم
بابام:افرین بهرین راه رو انتخواب کردی
رفتم خونه ی پری
زین درو یا. کرد:شما
من:اومدم قرار داد رو لقو کنم
زین:بیاید تو
من:بی تارف گفتم
زین:باشه...پری بیا اینجا
پری اآمد دم در
قرار داد رو لقو کرد
من:از خدماتم راضی بودید نبودیدم به درک خدا حافظ
چند هفته گذشت
من همیشه منتظر یه لحضه بودم که اون مرد تیکه رو پیدا کنم
ولی هر دفعه شکست میخوردم
چون هیچ نام و نشونی بجز اسمش که سالواکی بهش میگفتن نداشتم چه شبایی گذشت که چشمام خیس شد
پایان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
+سلام اقای مالیک
-شلام شما؟
+فعلا تا اینجا بدونسد که منو خانم ادواردز استخدام کرپد که یه دختر رو بیارم توی اتاقتون که خیانت به نظر برسه
-و تو چیکار کردی
+راستش اومدم بهتون بگم به خانم پری بگید من ادمش نیستم من نمی تونم باهاتون این کارو کنم در واقع باهیچکس نمی تونم بکنم
-ممنون که خبر دادید+خواهش میکنم پولشم با پست واستون فرستادم
راتش دلم به حال زین سوخت
رفتم توی تختم باورم نمیشه بایه پولدار کنار اومدم ولی بار اخرم باشه
صبح شد دیدم بیونگ خوشگل کرپه داره عطر میزنه
من:سمت چپتو یاذدت رفته
بیونگ:واقعا
من:نه نمی خواد حتما عطرو رو خودت خالی کنی
بیونگ:خفه شو
من:باشه بابامن رفتم
بابا:کجا؟
من:میرم قرار دادو لقو کنم
بابام:افرین بهرین راه رو انتخواب کردی
رفتم خونه ی پری
زین درو یا. کرد:شما
من:اومدم قرار داد رو لقو کنم
زین:بیاید تو
من:بی تارف گفتم
زین:باشه...پری بیا اینجا
پری اآمد دم در
قرار داد رو لقو کرد
من:از خدماتم راضی بودید نبودیدم به درک خدا حافظ
چند هفته گذشت
من همیشه منتظر یه لحضه بودم که اون مرد تیکه رو پیدا کنم
ولی هر دفعه شکست میخوردم
چون هیچ نام و نشونی بجز اسمش که سالواکی بهش میگفتن نداشتم چه شبایی گذشت که چشمام خیس شد
پایان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲.۴k
۲۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.