طاها
#طاها
باعصبانیت نگاه بدی به شروین کردم وروبهش با صدای که از عصبانیت دورگه شده بود گفتم:فقط !!! فقط دستت یه بار دیگه به بدنش نخوره ،فهمیدی!!!یابازم تکرار کنم(وی دادمیزد)
بعدم دست رها روگرفتم وازجاش بلندش گردمو به سمت اتاقمون رفتم ،دراتاقو باز کردم رهارو فرستادم تو که با مظلومیت گفت:طاها ؟میشه آروم باشی؟
عصبی دندونامو روی هم فشار دادم مشتمو گره کردمو با دادگفتم:آروم ؟چطوری ازمن میخوای آروم باشم ها؟وقتی با همچین لباسی توخونه رژه میری بدن سفیده لعنتیت توچشم یه نفر دیگه است ،تازه دستم میکشه رو بدنت ،باوجوده اینا چطوری من لعنتی باید آروم باشم هاااااا!!
دستشو روی صورتش که خیس اشک بود کشیدوبه سمتم اومد بازمو توی دستش گرفت که پسش زدم وداد زدم ازاین به بعد حق نداری با شروین حرف بزنی هرچیم که من میگم میپوشی فهمیدی یانه؟
مظلوم خواست بغلم کنه که عقب کشیدمو گفتم:به من دست نزن حوصلتو ندارم ،یادت نره رها حرفامو ....
بابغض گفت:نه کاری که تو میخوایو نمیکنم ،چون من برای تومهم نیستم پس حق نداری برام تصمیم بگیری چیکار کنم چیکار نکنم ،ازیه طرف شب عاشقانه میبوسیم توبغلت منو آروم میکنی ازیه طرفم صبح بیدار میشم میبینم تو جات نیستی وقتیم میام پایین ببینمت با اخم جوابمو میدی الانم که میگی حوصلمو نداری،اشکاش روی گونه هایش سرخورد به سمتم اومد توچشام زل زدوگفت:دآخه لعنتی ،من تو زندگیه تو چه نقشی دارم ؟چرا اذیتم میکنی چرا بهم امید میدی ولی خودت با دستان نابودم میکنی هااا؟چرااا
نفس عمیقی کشیدوگفت:من نقشی واست تعیین نکردم ،اتفاقیم بینمون نیوفتاده ،پس خیال بافی نکن ،بعدم خواستم ازدراتاق بیر ون برم که جلوموگرفتو گفت:خیال بافی ؟خیلی پستی طاها تو بودی که منو بوسیدی تو بودی که هر لحظه با رفتارت بهم این حسو دادی که عاشقمی ،بعد حالامن خیال بافی کردم ،تو چته چرا اینکارو باقلبم میکنی ،بعدم دستمو توی دستاش گرفت گذاشت روسینه اش ،تو چشام زل زدوگفت ببین اینم دیگه فقط بخاطر تو میزنه ....
نمیتونستمتو این حالشو ببینم ازجلو در سرد کنارش زدم
باعصبانیت نگاه بدی به شروین کردم وروبهش با صدای که از عصبانیت دورگه شده بود گفتم:فقط !!! فقط دستت یه بار دیگه به بدنش نخوره ،فهمیدی!!!یابازم تکرار کنم(وی دادمیزد)
بعدم دست رها روگرفتم وازجاش بلندش گردمو به سمت اتاقمون رفتم ،دراتاقو باز کردم رهارو فرستادم تو که با مظلومیت گفت:طاها ؟میشه آروم باشی؟
عصبی دندونامو روی هم فشار دادم مشتمو گره کردمو با دادگفتم:آروم ؟چطوری ازمن میخوای آروم باشم ها؟وقتی با همچین لباسی توخونه رژه میری بدن سفیده لعنتیت توچشم یه نفر دیگه است ،تازه دستم میکشه رو بدنت ،باوجوده اینا چطوری من لعنتی باید آروم باشم هاااااا!!
دستشو روی صورتش که خیس اشک بود کشیدوبه سمتم اومد بازمو توی دستش گرفت که پسش زدم وداد زدم ازاین به بعد حق نداری با شروین حرف بزنی هرچیم که من میگم میپوشی فهمیدی یانه؟
مظلوم خواست بغلم کنه که عقب کشیدمو گفتم:به من دست نزن حوصلتو ندارم ،یادت نره رها حرفامو ....
بابغض گفت:نه کاری که تو میخوایو نمیکنم ،چون من برای تومهم نیستم پس حق نداری برام تصمیم بگیری چیکار کنم چیکار نکنم ،ازیه طرف شب عاشقانه میبوسیم توبغلت منو آروم میکنی ازیه طرفم صبح بیدار میشم میبینم تو جات نیستی وقتیم میام پایین ببینمت با اخم جوابمو میدی الانم که میگی حوصلمو نداری،اشکاش روی گونه هایش سرخورد به سمتم اومد توچشام زل زدوگفت:دآخه لعنتی ،من تو زندگیه تو چه نقشی دارم ؟چرا اذیتم میکنی چرا بهم امید میدی ولی خودت با دستان نابودم میکنی هااا؟چرااا
نفس عمیقی کشیدوگفت:من نقشی واست تعیین نکردم ،اتفاقیم بینمون نیوفتاده ،پس خیال بافی نکن ،بعدم خواستم ازدراتاق بیر ون برم که جلوموگرفتو گفت:خیال بافی ؟خیلی پستی طاها تو بودی که منو بوسیدی تو بودی که هر لحظه با رفتارت بهم این حسو دادی که عاشقمی ،بعد حالامن خیال بافی کردم ،تو چته چرا اینکارو باقلبم میکنی ،بعدم دستمو توی دستاش گرفت گذاشت روسینه اش ،تو چشام زل زدوگفت ببین اینم دیگه فقط بخاطر تو میزنه ....
نمیتونستمتو این حالشو ببینم ازجلو در سرد کنارش زدم
۱۴.۳k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.