(قسمت {8}پارت{3})
(قسمت {8}پارت{3})
_چی شده عزیزم؟!.... دستم رو روی گونش کشیدم اونم که شیطون انگشت کوچیکم رو لیس زد یه حس گرما بهم وارد شد با اینکه آرسان تازه از حموم در اومده بود و تنش سرد بود اما من گرمم شده بود موهای خیسش روی صورتش ریخته بود موهاش رو که روی پیشونیش ریخته بود رو کنار زدم و دستم رو تکون دادم یه قطره آب افتاد روی گونه هام سرش رو آورد پایین روی گونم رو لیس زد (🥺جانم) مثل بچه کوچولو هایی که مامانشون رو میخان شده بود سرش رو آورد بالا نگاهش روی چشمام بود بعدش سر خورد روی لبام نگاه منم روی لباش بود (آیا سانسور کنم؟!😂) سرش رو آورد پایین لباش رو آروم گذاشت روی لبام(ادمین خیلی شیطونه😼دسته خودش نیست🥺دلش نمیاد دل شمارو بشکونه😇❤️) شروع کرد به بوسیدن همراهیش کردم نفس های داغش روی گونم بود چشماش نیمه باز بود لباش رو از لبام جدا کرد میدونستم چی میخاد ولی الان نه دستام رو توی قاب صورتش گذاشتم چشم هام رو دوختم به چشمای نیمه بازش سرش رو گذاشتم روی قلبم موهاش رو ناز میکردم
_خواهش میکنم یکمه دیگه تحمل کن باشه عزیزم؟!.... نفس نفس میزد و همون نفس های داغش روی پوستم میخورد دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و منو محکم گرفت توی بغلش
+باشه صبر میکنم بخاطره تو...... محکم تر توی بغلم گرفتمش بعد از اون رفتم حموم اومدم بیرون آرسان روی تخت دراز کشیده بود وقتی من وارد اتاق شدم بلند شد
+بشین موهات رو سشوار میکشم..... نشستم روی صندلی موهام که کاملا خشک شد لباس هام رو پوشیدم با آرسان رفتیم پایین واسه شام
+عافیت باشه
_ممنون مامان جان..... شروع کردیم به خوردن غذا
بعد از غذا بابا به هممون گفت بریم توی حال گفت که کار واجب داره ماهم همه بعد از جمع کردن میز رفتیم توی حال منو آرسان روی مبل دونفره نشسته بودیم مامان و بابا روی مبل های تک نفره ماهرخ و کیان هم روی مبل های سه نفره
_چی شده عزیزم؟!.... دستم رو روی گونش کشیدم اونم که شیطون انگشت کوچیکم رو لیس زد یه حس گرما بهم وارد شد با اینکه آرسان تازه از حموم در اومده بود و تنش سرد بود اما من گرمم شده بود موهای خیسش روی صورتش ریخته بود موهاش رو که روی پیشونیش ریخته بود رو کنار زدم و دستم رو تکون دادم یه قطره آب افتاد روی گونه هام سرش رو آورد پایین روی گونم رو لیس زد (🥺جانم) مثل بچه کوچولو هایی که مامانشون رو میخان شده بود سرش رو آورد بالا نگاهش روی چشمام بود بعدش سر خورد روی لبام نگاه منم روی لباش بود (آیا سانسور کنم؟!😂) سرش رو آورد پایین لباش رو آروم گذاشت روی لبام(ادمین خیلی شیطونه😼دسته خودش نیست🥺دلش نمیاد دل شمارو بشکونه😇❤️) شروع کرد به بوسیدن همراهیش کردم نفس های داغش روی گونم بود چشماش نیمه باز بود لباش رو از لبام جدا کرد میدونستم چی میخاد ولی الان نه دستام رو توی قاب صورتش گذاشتم چشم هام رو دوختم به چشمای نیمه بازش سرش رو گذاشتم روی قلبم موهاش رو ناز میکردم
_خواهش میکنم یکمه دیگه تحمل کن باشه عزیزم؟!.... نفس نفس میزد و همون نفس های داغش روی پوستم میخورد دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و منو محکم گرفت توی بغلش
+باشه صبر میکنم بخاطره تو...... محکم تر توی بغلم گرفتمش بعد از اون رفتم حموم اومدم بیرون آرسان روی تخت دراز کشیده بود وقتی من وارد اتاق شدم بلند شد
+بشین موهات رو سشوار میکشم..... نشستم روی صندلی موهام که کاملا خشک شد لباس هام رو پوشیدم با آرسان رفتیم پایین واسه شام
+عافیت باشه
_ممنون مامان جان..... شروع کردیم به خوردن غذا
بعد از غذا بابا به هممون گفت بریم توی حال گفت که کار واجب داره ماهم همه بعد از جمع کردن میز رفتیم توی حال منو آرسان روی مبل دونفره نشسته بودیم مامان و بابا روی مبل های تک نفره ماهرخ و کیان هم روی مبل های سه نفره
۱۹.۹k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.