یه بار رفتم دست کشیدم رو آفتابه ازش یه غول اومد بیرون بهم
یه بار رفتم دست کشیدم رو آفتابه ازش یه غول اومد بیرون بهم گفت: «یه آرزو کن».
گفتم: «یه خونه میخوام».
گفت: «خب من اگه خونه داشتم، توی آفتابه میخوابیدم؟!»
خیلی منطقی بود لامصب... اصن یه وضی!
گفتم: «یه خونه میخوام».
گفت: «خب من اگه خونه داشتم، توی آفتابه میخوابیدم؟!»
خیلی منطقی بود لامصب... اصن یه وضی!
۲۸.۹k
۲۱ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.