رها
#رها
برزخ نگاهی بهم کرد و ازلای دندوناشو با عصبانیت گفت:کی به تو این اجازه رو داده که با این لباس واون آشغالایی که کالبدی به صورتت بیای بین این همه مرد ...
_دستمو ول کن به تو ربطی ندارد دلم خواسته بیام ،بهتره توکاری که به تو مربوط نیست دخالت نکنید آقای بهمنی ،بعدم دستمو ازدستش بیرون کشیدم به سمت میز نوشیدنی ها رفتم یه موهیتو برداشتم و سرکشیدمش ،باحرص نگاهی بهش کردم به چه حقی خودشو تو همه چی دخالت میداد فکر کرده بود کیه که برامن تصمیم میگرفت،یه پسره با یه لبخند ژوکوند به سمتم اومد ودستشو به ستم دراز کرد و گفت:میشه باهام برقصی!؟
نگاهی به طاها کردم ریلکس داشت با سپهر صحبت میکرد ،من رها نبودم اگه عین خودش بازیش نمیدادم ،دست پسررو گرفتم و باهاش به سمت وسط سالن رفتم ،اولش خیلی آروم داشتیم باهم میرقصیدیم که سرشو توی گردنم کردوگفت:میدونستی لبات خیلی خوشمزه به نظر میاد ...
چشام ازحدقه زد بیرون که کمرمو صفت ترچسبید و زبونشو روی گوشم کشید محکم به سینش مشت زدم وگفتم برو کنار که به زور خواست لباشو روی لبام بزارم که طاها پسررو ازم جدا کرد وشروع کرد به کتک زدنش با عصبانیت صورتی قرمز ازخشم داد زد:حرومزاده عوضی به چه حقی بهش دست میزنی ،دستی که بخواد بهش دست بزنرو میشکونم ،اونقدر پسررو زد که خون بالا میاورد....
سپهر به زور طاها رواز پسر جدا کرد ،نفس عمیقی کشید وسعی کرد خودشو آروم تر کنه برزخ نگام کرد مچ دستمو وحشیانه گرفت وبا خودش به سمت حیاط برد...
دستمو ول کرد وتوصورتم داد زد:چرا باهاش رقصیدی ؟چرا گذاشتی دستش بهت بخوره ،عربده کشید:تو میخوای منو دیونه کنی ....
بابغض گفتم:طاها ؟؟؟من !من فقط ...
هیچی نگو هیچی ،دستت برام رو شده توهیچ فرقی با دخترای دیگه نداری توهم عین همه اونا هرجایی ،تو ام عین آرام به هرزه ای که تو بغل اینو اون شبشو روز میکنه....
اشکام روگونه هام سر خورد ،با گریه بهش نگاه کردم وگفتم:خیلی آدم عوضی هستی طاها خیلی....
عقب عقبکی رفتم که نفهمیدم پشتم استخره وپرت شدم تو استخر پشت سرم......
دوستان لطفا فشار نیارین
و تو کامنت ها نگین کامنت بزار اگر یکی از دوستان گفت من میزارم ممنون از حمایت های عالیتون
برزخ نگاهی بهم کرد و ازلای دندوناشو با عصبانیت گفت:کی به تو این اجازه رو داده که با این لباس واون آشغالایی که کالبدی به صورتت بیای بین این همه مرد ...
_دستمو ول کن به تو ربطی ندارد دلم خواسته بیام ،بهتره توکاری که به تو مربوط نیست دخالت نکنید آقای بهمنی ،بعدم دستمو ازدستش بیرون کشیدم به سمت میز نوشیدنی ها رفتم یه موهیتو برداشتم و سرکشیدمش ،باحرص نگاهی بهش کردم به چه حقی خودشو تو همه چی دخالت میداد فکر کرده بود کیه که برامن تصمیم میگرفت،یه پسره با یه لبخند ژوکوند به سمتم اومد ودستشو به ستم دراز کرد و گفت:میشه باهام برقصی!؟
نگاهی به طاها کردم ریلکس داشت با سپهر صحبت میکرد ،من رها نبودم اگه عین خودش بازیش نمیدادم ،دست پسررو گرفتم و باهاش به سمت وسط سالن رفتم ،اولش خیلی آروم داشتیم باهم میرقصیدیم که سرشو توی گردنم کردوگفت:میدونستی لبات خیلی خوشمزه به نظر میاد ...
چشام ازحدقه زد بیرون که کمرمو صفت ترچسبید و زبونشو روی گوشم کشید محکم به سینش مشت زدم وگفتم برو کنار که به زور خواست لباشو روی لبام بزارم که طاها پسررو ازم جدا کرد وشروع کرد به کتک زدنش با عصبانیت صورتی قرمز ازخشم داد زد:حرومزاده عوضی به چه حقی بهش دست میزنی ،دستی که بخواد بهش دست بزنرو میشکونم ،اونقدر پسررو زد که خون بالا میاورد....
سپهر به زور طاها رواز پسر جدا کرد ،نفس عمیقی کشید وسعی کرد خودشو آروم تر کنه برزخ نگام کرد مچ دستمو وحشیانه گرفت وبا خودش به سمت حیاط برد...
دستمو ول کرد وتوصورتم داد زد:چرا باهاش رقصیدی ؟چرا گذاشتی دستش بهت بخوره ،عربده کشید:تو میخوای منو دیونه کنی ....
بابغض گفتم:طاها ؟؟؟من !من فقط ...
هیچی نگو هیچی ،دستت برام رو شده توهیچ فرقی با دخترای دیگه نداری توهم عین همه اونا هرجایی ،تو ام عین آرام به هرزه ای که تو بغل اینو اون شبشو روز میکنه....
اشکام روگونه هام سر خورد ،با گریه بهش نگاه کردم وگفتم:خیلی آدم عوضی هستی طاها خیلی....
عقب عقبکی رفتم که نفهمیدم پشتم استخره وپرت شدم تو استخر پشت سرم......
دوستان لطفا فشار نیارین
و تو کامنت ها نگین کامنت بزار اگر یکی از دوستان گفت من میزارم ممنون از حمایت های عالیتون
۱۵.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.