🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# پارت صدوبیست سه
آریا:
یا نگاهی به اطراف انداختم وگفتم : اینجا ویلای کیه یاشار
- دوستم تو نمی شناسی چطوره
زیر لب گفتم : خوبه
یه ویلای بزرگ که بیشتر شبیه کاخ سلطنتی بود اونم کناردریا کدوم دوستی بود که ملیاردر بود بچه ها همه کنار دریا بودن نشستم رو نیمکت سنگی یاشار رفت کنار بچه ها نمی دونم چرا احساس می کردم یاشار توجه اش به آناست شایدم من اشتباه می کنم ولی رفتار متضادش رو با گیسو داشت
- چای میخوری
برگشتم طرفش گلین بود
- مرسی
یه لیوان چای از سینی برداشتم رفت طرف بچه ها خیلی سردم بود چای رو داغ داغ خوردم واطرافمو خوب نگاه کردم
- داداش نمیای پیش ما
آنا اینو گفت واومد کنارم
- من دیونه نیستم تو این سرما بزنم به آب
خندید وگفت : ولی کیف میده
صدای جیغ اومد خم شدم دیدم گیسوه که یاشین داشت اذیتش می کرد آنا خندید وگفت : خیلی برای همه عزیزه
لبخند کمرنگی زدم وگفتم : همیشه کوچیکترین عضو خانواده عزیزه
خندید ودوید رفت کنار بچه ها
گیسو عصبی ازشون فاصله گرفت واومد رفت داخل منم اصلا نادیده گرفته بود خدا رو شکر
نتونستم دیگه سرما رو تحمل کنم ورفتم داخل ویلا رفتم کنارشومینه وهمونجا رو یه بالش مخصوص نشستن نشستم چندتا کتاب گذاشته بود یکی رو برداشتم ومشغول خوندن شدم ولی کم کم چشام گرم شد گرمای شومینه هم بی تعصیر نبود بلند شدم ورو کاناپه کنار شومینه دراز کشیدم یه چرتی بزنم خیلی زود خواب رفتم
....نگاش کن تو رو خدا....
صدای خنده باعث شد چشامو باز کنم دیدم یاشین و یاشار بالای سرم وایسادن
- هوووم
یاشین : هیچی داداش بخواب
یه بافت بلند روم بود کنارش زدم
یاشار : پاشو بریم بیرون یکم این اطراف قدم بزنیم
نشستم وبافت روکه شکل یه پتوبودرو تا کردم وگذاشتم رو مبل وگفتم : ساعت چنده؟
یاشین یه نگاه به ساعتش کرد وگفت : هفت شب یعنی الان وارد شب شدیم
خندیدن اخم کردم وبلند شدم دستی به موهام کشیدم ورفتم طبقه ای بالا که اتاق منو یاشار مشترک بود یه دوش گرفتم لباس پوشیدم ورفتم پایین خیلی گرسنه ام بود رفتم تو آشپزخونه گیسو تو آشپزخونه بود داشت آشپزی می کرد سرک انداختم دیدم داره کتلت درست می کنه
نمی دونستم چطوری باهاش حرف بزنم کلا دوست نداشتم باهاش ارتباطی داشته باشم گلین اومد تو آشپزخونه وبا دیدن من گفت : چیزی میخوای آریا ؟
گیسو برگشت نگام کرد ولی بی تفاوت روشو برگردوند ومشغول کارش شد یه نفس عمیق کشیدم وگفتم : یکم گرسنمه
# پارت صدوبیست سه
آریا:
یا نگاهی به اطراف انداختم وگفتم : اینجا ویلای کیه یاشار
- دوستم تو نمی شناسی چطوره
زیر لب گفتم : خوبه
یه ویلای بزرگ که بیشتر شبیه کاخ سلطنتی بود اونم کناردریا کدوم دوستی بود که ملیاردر بود بچه ها همه کنار دریا بودن نشستم رو نیمکت سنگی یاشار رفت کنار بچه ها نمی دونم چرا احساس می کردم یاشار توجه اش به آناست شایدم من اشتباه می کنم ولی رفتار متضادش رو با گیسو داشت
- چای میخوری
برگشتم طرفش گلین بود
- مرسی
یه لیوان چای از سینی برداشتم رفت طرف بچه ها خیلی سردم بود چای رو داغ داغ خوردم واطرافمو خوب نگاه کردم
- داداش نمیای پیش ما
آنا اینو گفت واومد کنارم
- من دیونه نیستم تو این سرما بزنم به آب
خندید وگفت : ولی کیف میده
صدای جیغ اومد خم شدم دیدم گیسوه که یاشین داشت اذیتش می کرد آنا خندید وگفت : خیلی برای همه عزیزه
لبخند کمرنگی زدم وگفتم : همیشه کوچیکترین عضو خانواده عزیزه
خندید ودوید رفت کنار بچه ها
گیسو عصبی ازشون فاصله گرفت واومد رفت داخل منم اصلا نادیده گرفته بود خدا رو شکر
نتونستم دیگه سرما رو تحمل کنم ورفتم داخل ویلا رفتم کنارشومینه وهمونجا رو یه بالش مخصوص نشستن نشستم چندتا کتاب گذاشته بود یکی رو برداشتم ومشغول خوندن شدم ولی کم کم چشام گرم شد گرمای شومینه هم بی تعصیر نبود بلند شدم ورو کاناپه کنار شومینه دراز کشیدم یه چرتی بزنم خیلی زود خواب رفتم
....نگاش کن تو رو خدا....
صدای خنده باعث شد چشامو باز کنم دیدم یاشین و یاشار بالای سرم وایسادن
- هوووم
یاشین : هیچی داداش بخواب
یه بافت بلند روم بود کنارش زدم
یاشار : پاشو بریم بیرون یکم این اطراف قدم بزنیم
نشستم وبافت روکه شکل یه پتوبودرو تا کردم وگذاشتم رو مبل وگفتم : ساعت چنده؟
یاشین یه نگاه به ساعتش کرد وگفت : هفت شب یعنی الان وارد شب شدیم
خندیدن اخم کردم وبلند شدم دستی به موهام کشیدم ورفتم طبقه ای بالا که اتاق منو یاشار مشترک بود یه دوش گرفتم لباس پوشیدم ورفتم پایین خیلی گرسنه ام بود رفتم تو آشپزخونه گیسو تو آشپزخونه بود داشت آشپزی می کرد سرک انداختم دیدم داره کتلت درست می کنه
نمی دونستم چطوری باهاش حرف بزنم کلا دوست نداشتم باهاش ارتباطی داشته باشم گلین اومد تو آشپزخونه وبا دیدن من گفت : چیزی میخوای آریا ؟
گیسو برگشت نگام کرد ولی بی تفاوت روشو برگردوند ومشغول کارش شد یه نفس عمیق کشیدم وگفتم : یکم گرسنمه
۱۴.۴k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.