مهتاب
مهتاب
یك بار دگر عبث در آیینه
غمگین و خموش خنده بر من کرد
یک بار دگر ز خوشه ی سیگار
در آیینه آه و دود خرمن کرد
مشرق چپق طلایی خود را
برداشت ، به لب گذاشت، روشن كرد
زرین دودی گرفت عالم را
آفاق ردای روز بر تن كرد
و آن زلف گلابتون آبی پوش
باغی گل آتشی به دامن كرد
پرید از آشیان پرستو جلد
کی سنگ پرنده در فلاخن کرد؟
طاووس گشود چتر بوقلمون
خفاش به كنج غار مسكن كرد
البرز كلاه سرخ بر سر داشت
برداشت ، قبای زرد بر تن كرد
هر چند كه تازه میكنی دردم
ای صبح سلام برتو خوش بر دم!
#مهدی_اخوان_ثالث
یك بار دگر عبث در آیینه
غمگین و خموش خنده بر من کرد
یک بار دگر ز خوشه ی سیگار
در آیینه آه و دود خرمن کرد
مشرق چپق طلایی خود را
برداشت ، به لب گذاشت، روشن كرد
زرین دودی گرفت عالم را
آفاق ردای روز بر تن كرد
و آن زلف گلابتون آبی پوش
باغی گل آتشی به دامن كرد
پرید از آشیان پرستو جلد
کی سنگ پرنده در فلاخن کرد؟
طاووس گشود چتر بوقلمون
خفاش به كنج غار مسكن كرد
البرز كلاه سرخ بر سر داشت
برداشت ، قبای زرد بر تن كرد
هر چند كه تازه میكنی دردم
ای صبح سلام برتو خوش بر دم!
#مهدی_اخوان_ثالث
۱.۸k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.