بازار بورس ایران ! مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد
بازار بورس ایران ! مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد تا بفروشد. وقتی به بازار رسید، فریاد زد: این الاغ را میفروشم. شخصی به وی نزدیک شد و گفت: الاغت را چند میفروشی؟ مرد گفت: 30 سکه. شخص گفت: "میخرم و پول آن را داد. بعد وسط بازار الاغ فروشان رفت و گفت: آی مردم بشتابید، و شروع به تعریف از الاغ کرد که مردی از گوشه بازار گفت: این الاغ را 40 سکه میخرم، دیگری گفت: من 50 سکه، مرد دیگری پیشنهاد 60 سکه را داد و دیگری 70 و بعدی 80
▪️صاحب پیشین الاغ با خود گفت: الاغی که مردم حاضر باشند 80 سکه بخرند را چرا من نخرم. پس دستش را بالا برد و گفت: 90 سکه. شخص گفت: 90 سکه یک، 90 سکه دو، 90 سکه سه... الاغ فروخته شد به این مرد در ازای 90 سکه. در این لحظه شخصی، مرد را به کناری کشید و گفت: ای مرد، تو هم فروشنده خوبی بودی هم خریدار خوبی. از کجا آمدهاید؟
مرد گفت: "از بازار بورس ایران
#داستان_کوتاه #حکایت
▪️صاحب پیشین الاغ با خود گفت: الاغی که مردم حاضر باشند 80 سکه بخرند را چرا من نخرم. پس دستش را بالا برد و گفت: 90 سکه. شخص گفت: 90 سکه یک، 90 سکه دو، 90 سکه سه... الاغ فروخته شد به این مرد در ازای 90 سکه. در این لحظه شخصی، مرد را به کناری کشید و گفت: ای مرد، تو هم فروشنده خوبی بودی هم خریدار خوبی. از کجا آمدهاید؟
مرد گفت: "از بازار بورس ایران
#داستان_کوتاه #حکایت
۲.۰k
۱۷ بهمن ۱۳۹۹