Jung kook and me ㅁ p1
اوکی بقیه رو مطالعه کردم فهمیدم چجوری رمان میزارن ولی تو دسته بندی زیاد مطمئن نیستم در هر صورت امیدوارم خوشتون بیاد 😐💜
مامان:بیا دیگه دخترررررررررر داره دیر میشه هاااا دایی خیلی وقته منتظره دم در
+اومدم مامان
-زودباش
+باشه دیگه اومدم
-تو که باز تیپ مشکی زدی
+مگه بده؟
-چرا همش انگاری عزا گرفتی دختر خب یه لباس رنگی بپوش +ولی من عاشق مشکی ام
-تو که هرچی بهت بگی باز کار خودتو میکنی اصن فایده نداره زودبرو بیرون دایی اینا منتظرن
+بیا دیگه خودتم
-اومدم بریم تو ماشین......
+سلام دایی
دایی:سلام دایی جون خوبی؟
+ممنون...سلام زندایی خوبین؟
زندایی:مرسی عزیزم
+چطوری هیونگ؟(پسر دایی)
هیونگ:خوبم تو چطوری؟
+عالی...خب دایی امشب میخوای کجا ببریمون؟
دایی: خب دایی جونم برات بگه امشب میخوایم بریم جاده جنگلی
+واقعا؟اخجونمممم من شنیدم اونجا پر خوناشام و روح و چیزای ماوراییه دایی:دایی جون چقد زودباوری اینچیزا فقط واسه کارتوناست
+ولی واقعیت دارن
هیونگ:اصن لازم نکرده بابا شاید اینایی که میگه واقعا اونجا باشن بعد چه گلی به سرمون بگیریم؟
دایی:ای بابا پسر فکر نمیکردم اینقد ترسو باشیااا...حالا که اینطوریه امشب هم به خاطر اینکه به تو ثابت شه همه اینا الکیه هم ترس تو بریزه میریم جاده جنگلی
+من هشدار دادم به هرحال من که نمیترسم شما رو نمیدونم
هیونگ:میگم اینایی که میگی واقعین؟
+معلومه که واقعین
مامان:عه دختر اینا چیه میگی واقعیت ندارن هیونگ جان این یچیزی میگه
+ماماااااااااان
دایی:خب رسیدیم
+ولی از حق نگذریم قشنگه هااا
دایی:دیدی هیچ چیز ماواءیی اینجا نیست؟
+دایی اونا که همینجوری خودشونو به ما نشون نمیدن
دایی:تو جقد لجبازی میگم اینا فقط واسه کارتونا و فیلماست
+نخیر دایی:هی دایی جون مث جوونی های خودم یه دنده و لجبازی خداروشکر به بابای خدابیامرزت نرفتی
+بابامو چیکار داری دایی عه
دایی:باشه بابا باشه.....ها؟چرا اینجوری شد؟
زندایی:چیشد چرا وایسادی؟
دایی:فک کنم بنزین تموم شد
مامان:چی؟چرا؟مگه باک بنزینو چک نکردی؟
دایی:چرا پرپر بودش من نمیدونم چرا اینجوری شد
هیونگ:حالا این وقت شب تو این جنگل بنزین از کجا بیاریم؟
+شاید باک بنزین سوراخ بوده دایی
دایی:حتما سوراخ بوده وگرنه امکان نداره من خودم غروب بنزین زدم
زندایی:حالا چیکار کنیم؟
دایی:نمیدونم
+اون چی بود؟😨
هیونگ:چی چی بود؟
دایی:بس کن دختر...هیونگ میخواد سر به سرت بزاره
+باور کنین راست میگم یچیزی با سرعت از لای درختا رد شد
دایی:دایی جون من خودم ختم این کارام تمومش کن
+وااااااااا به خدا راست میگم من یه چیزی مثل یه آدم با لباس سیاه دیدم
هیونگ:نکنه....نکنه خوناشام بوده😱
+واااااااای من عاشق خوناشامام یعنی واقعا خوناشام بوده؟
دایی:چندبار باید بهتون بگم این چیزا واقعی نیست؟ +واقعیه دایی من مطمئنم
هیونگ:بابا...او.نجا...رو..ببین😵
دایی:این دیگه چه کوفتیه
+اون...اون...یه خوناشامه که اومده روبه روی ماشینمون وایساده؟ زندایی:شاااااید...یکی....میخواد...با...لباس...الکی ....مارو...بترسونه...مثل...هالووین.... مامان:اوووون....واقعا.....ازایناست...که خون میخورن؟...
+من میرم بیرون
مامان:دیوونه شدی؟بشین سر جات دختره ی بی عقل
+نه ماما نمیتونم این فرصتو از دست بدم سریع از ماشین پریدم بیرون و رفتم روبه روش😨واقعا مثل اینکه خوناشامه......خدایا چیکار کنم.....صدای جیغ و داد مامانم اینا رو از تو ماشین میشنیدم که صدام میکردن +تو...تو...خوناشامی؟
-درست حدس زدی
+میخوای منو ببری؟
-بازم درست حدس زدی
+غلط کردم😱
-دیر گفتی
منو سریع گرفت و پرواز کرد منم جیغ میزدم و جشمامو بسته بودم تا یهو انداختم رو زمین.....
عام میدونم زیادی تخیلی و کم نوشتم این پارتو ولی از پارت بعد زیاد میشه البته به شرط حمایت😐🍫💖
مامان:بیا دیگه دخترررررررررر داره دیر میشه هاااا دایی خیلی وقته منتظره دم در
+اومدم مامان
-زودباش
+باشه دیگه اومدم
-تو که باز تیپ مشکی زدی
+مگه بده؟
-چرا همش انگاری عزا گرفتی دختر خب یه لباس رنگی بپوش +ولی من عاشق مشکی ام
-تو که هرچی بهت بگی باز کار خودتو میکنی اصن فایده نداره زودبرو بیرون دایی اینا منتظرن
+بیا دیگه خودتم
-اومدم بریم تو ماشین......
+سلام دایی
دایی:سلام دایی جون خوبی؟
+ممنون...سلام زندایی خوبین؟
زندایی:مرسی عزیزم
+چطوری هیونگ؟(پسر دایی)
هیونگ:خوبم تو چطوری؟
+عالی...خب دایی امشب میخوای کجا ببریمون؟
دایی: خب دایی جونم برات بگه امشب میخوایم بریم جاده جنگلی
+واقعا؟اخجونمممم من شنیدم اونجا پر خوناشام و روح و چیزای ماوراییه دایی:دایی جون چقد زودباوری اینچیزا فقط واسه کارتوناست
+ولی واقعیت دارن
هیونگ:اصن لازم نکرده بابا شاید اینایی که میگه واقعا اونجا باشن بعد چه گلی به سرمون بگیریم؟
دایی:ای بابا پسر فکر نمیکردم اینقد ترسو باشیااا...حالا که اینطوریه امشب هم به خاطر اینکه به تو ثابت شه همه اینا الکیه هم ترس تو بریزه میریم جاده جنگلی
+من هشدار دادم به هرحال من که نمیترسم شما رو نمیدونم
هیونگ:میگم اینایی که میگی واقعین؟
+معلومه که واقعین
مامان:عه دختر اینا چیه میگی واقعیت ندارن هیونگ جان این یچیزی میگه
+ماماااااااااان
دایی:خب رسیدیم
+ولی از حق نگذریم قشنگه هااا
دایی:دیدی هیچ چیز ماواءیی اینجا نیست؟
+دایی اونا که همینجوری خودشونو به ما نشون نمیدن
دایی:تو جقد لجبازی میگم اینا فقط واسه کارتونا و فیلماست
+نخیر دایی:هی دایی جون مث جوونی های خودم یه دنده و لجبازی خداروشکر به بابای خدابیامرزت نرفتی
+بابامو چیکار داری دایی عه
دایی:باشه بابا باشه.....ها؟چرا اینجوری شد؟
زندایی:چیشد چرا وایسادی؟
دایی:فک کنم بنزین تموم شد
مامان:چی؟چرا؟مگه باک بنزینو چک نکردی؟
دایی:چرا پرپر بودش من نمیدونم چرا اینجوری شد
هیونگ:حالا این وقت شب تو این جنگل بنزین از کجا بیاریم؟
+شاید باک بنزین سوراخ بوده دایی
دایی:حتما سوراخ بوده وگرنه امکان نداره من خودم غروب بنزین زدم
زندایی:حالا چیکار کنیم؟
دایی:نمیدونم
+اون چی بود؟😨
هیونگ:چی چی بود؟
دایی:بس کن دختر...هیونگ میخواد سر به سرت بزاره
+باور کنین راست میگم یچیزی با سرعت از لای درختا رد شد
دایی:دایی جون من خودم ختم این کارام تمومش کن
+وااااااااا به خدا راست میگم من یه چیزی مثل یه آدم با لباس سیاه دیدم
هیونگ:نکنه....نکنه خوناشام بوده😱
+واااااااای من عاشق خوناشامام یعنی واقعا خوناشام بوده؟
دایی:چندبار باید بهتون بگم این چیزا واقعی نیست؟ +واقعیه دایی من مطمئنم
هیونگ:بابا...او.نجا...رو..ببین😵
دایی:این دیگه چه کوفتیه
+اون...اون...یه خوناشامه که اومده روبه روی ماشینمون وایساده؟ زندایی:شاااااید...یکی....میخواد...با...لباس...الکی ....مارو...بترسونه...مثل...هالووین.... مامان:اوووون....واقعا.....ازایناست...که خون میخورن؟...
+من میرم بیرون
مامان:دیوونه شدی؟بشین سر جات دختره ی بی عقل
+نه ماما نمیتونم این فرصتو از دست بدم سریع از ماشین پریدم بیرون و رفتم روبه روش😨واقعا مثل اینکه خوناشامه......خدایا چیکار کنم.....صدای جیغ و داد مامانم اینا رو از تو ماشین میشنیدم که صدام میکردن +تو...تو...خوناشامی؟
-درست حدس زدی
+میخوای منو ببری؟
-بازم درست حدس زدی
+غلط کردم😱
-دیر گفتی
منو سریع گرفت و پرواز کرد منم جیغ میزدم و جشمامو بسته بودم تا یهو انداختم رو زمین.....
عام میدونم زیادی تخیلی و کم نوشتم این پارتو ولی از پارت بعد زیاد میشه البته به شرط حمایت😐🍫💖
۲۶.۱k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.