خانم لحباز، مرد مغرور پارت 7
خانم لحباز، مرد مغرور پارت 7
# رزی
از وقتی از خونه اومدم بیرون 2 ساعت میگذره، بهتره برگردم دیگه حوصلم سر رفت، به سمت خونه حرکت کردم. وقتی به خونه رسیدم خیلی اروم دروباز کردم که ببینم دارن چیکار میکنن که دیدم بعله دارن لاو میترکونن، یه نگاه به اونا و یه نگاه به پارچ اب روی میز کردم با دو به سمت پارچ اب رفتم و ردشون خالی کردم و شروع کردم خندیدن. قیافه هاشون شده بود عین موش اب کشیده. انقدر خندیدم مه دیگه جون نداشتم، اومدم بلندشم که دیدم جیمین و سونها دارن میان سمتم و میخوان قلقلکم بدن. منم سریع از جام بلند شدم و الفرار. کل خونه رو مثل تام جری میگشتیم که من پام گیر کرد به پایه میز و نزدیک بود بیفتم رو میز شیشه ای اما جیمین دستم رو گرفت و کشید سمت خودش که اینکارش باعث شد با سر برم تو بغلش، واسه یک لحظه احساس ارامش کردم جوری که تو کل عمرم همچین حسی نداشتم، سریع جیمین رو کنار زدم و رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم و شروع کردم زمزمه کردن با خودم
_ چته رزی، چرا قلبت تند میزنه؟ چرا انقدر گرمته؟ بیخیال حتما همه گرمشونه چون هوا گرمه، اره همینه
خوابیدم و صبح بیدار شدم که برم بازار خیلی خرید داشتم. از خونه اومدم بیرون که یکی با یه چیزی زد تو سرم و از حال رفتم...
# رزی
از وقتی از خونه اومدم بیرون 2 ساعت میگذره، بهتره برگردم دیگه حوصلم سر رفت، به سمت خونه حرکت کردم. وقتی به خونه رسیدم خیلی اروم دروباز کردم که ببینم دارن چیکار میکنن که دیدم بعله دارن لاو میترکونن، یه نگاه به اونا و یه نگاه به پارچ اب روی میز کردم با دو به سمت پارچ اب رفتم و ردشون خالی کردم و شروع کردم خندیدن. قیافه هاشون شده بود عین موش اب کشیده. انقدر خندیدم مه دیگه جون نداشتم، اومدم بلندشم که دیدم جیمین و سونها دارن میان سمتم و میخوان قلقلکم بدن. منم سریع از جام بلند شدم و الفرار. کل خونه رو مثل تام جری میگشتیم که من پام گیر کرد به پایه میز و نزدیک بود بیفتم رو میز شیشه ای اما جیمین دستم رو گرفت و کشید سمت خودش که اینکارش باعث شد با سر برم تو بغلش، واسه یک لحظه احساس ارامش کردم جوری که تو کل عمرم همچین حسی نداشتم، سریع جیمین رو کنار زدم و رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم و شروع کردم زمزمه کردن با خودم
_ چته رزی، چرا قلبت تند میزنه؟ چرا انقدر گرمته؟ بیخیال حتما همه گرمشونه چون هوا گرمه، اره همینه
خوابیدم و صبح بیدار شدم که برم بازار خیلی خرید داشتم. از خونه اومدم بیرون که یکی با یه چیزی زد تو سرم و از حال رفتم...
۴۳.۹k
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.