خانم لجباز، اقای مغرور پارت 8
خانم لجباز، اقای مغرور پارت 8
# رزی
با دردی که تو سرم حس کردم چشمام رو باز کردم.
رئیس خلاف : به به ببینین کی چشماش رو باز کرده، سروان پارک رزی چه لسم قشنگی هم داری خوشم اومد، نظرت چیه یه شب رو با من باشی؟ یا نه حال نمیدی میخوای شکنجه بشی؟ کدوم رو انتخاب میکنی اگه به من باشه که اولی.
_ حاظرم شب و روز شکنجه بشم ولی زیر بدن تو نیام اشغال.
رئیس خلاف : باشه خودت خواستی ولی تنهایی شکنجه نمیشی، همسرت هم باهات شکنجه میشه.
تا اومدم حرف بزنم جیمین رو اوردن داخل، بیهوش بود. چشماش رو باز کرد و شروع کرد، به حرفهای بیخود زدن. یکدفعه درد بدی تو کمرم حس کردم و جیغ کشیدم، خیلی درد داشت، دست و پام رو باز کردن و منو با زنجیر اویزون کردن، چشمم فقط به جیمین بود، نمیدونم چرا ولی دوست داشتم برم پیشش و بغلش کنم، ولی نمیشد، شروع کردن به زدنم و من فقط جیغ میکشیدم، حالم خیلی بد بود، همه بدنم خونی بود. بعد از تقریبا 1 ساعت زدن ولم کردن و رفتن سمت جیمین، تا خواستن اونو بزنن، ارتش کره به انبار حمله کرد و مارو نجات دادن ولی همچنان اجازه برگشت به کره رو نداشتیم باید همینجا میموندیم، رفتیم داخل خونه، نتونستم تحمل کنم و برگشتم رفتم تو بغل جیمین، تعجب کرد اما اروم اروم دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم، ضربان قلبم خیلی تند بود چم شده من؟ چرا اینجوری شدم؟ چرا میخوام فقط پیش اون باشم؟ جیمین اومد لباشو بزاره رو لبام که به خودم اومدم و ازش فاصله گرفتم و گفتم
_ من چیکار کردم؟ من دارم به سونها خیانت میکنم
و با تمام سرعت رفتم سمت اتاقم و درو قفل کردم
# رزی
با دردی که تو سرم حس کردم چشمام رو باز کردم.
رئیس خلاف : به به ببینین کی چشماش رو باز کرده، سروان پارک رزی چه لسم قشنگی هم داری خوشم اومد، نظرت چیه یه شب رو با من باشی؟ یا نه حال نمیدی میخوای شکنجه بشی؟ کدوم رو انتخاب میکنی اگه به من باشه که اولی.
_ حاظرم شب و روز شکنجه بشم ولی زیر بدن تو نیام اشغال.
رئیس خلاف : باشه خودت خواستی ولی تنهایی شکنجه نمیشی، همسرت هم باهات شکنجه میشه.
تا اومدم حرف بزنم جیمین رو اوردن داخل، بیهوش بود. چشماش رو باز کرد و شروع کرد، به حرفهای بیخود زدن. یکدفعه درد بدی تو کمرم حس کردم و جیغ کشیدم، خیلی درد داشت، دست و پام رو باز کردن و منو با زنجیر اویزون کردن، چشمم فقط به جیمین بود، نمیدونم چرا ولی دوست داشتم برم پیشش و بغلش کنم، ولی نمیشد، شروع کردن به زدنم و من فقط جیغ میکشیدم، حالم خیلی بد بود، همه بدنم خونی بود. بعد از تقریبا 1 ساعت زدن ولم کردن و رفتن سمت جیمین، تا خواستن اونو بزنن، ارتش کره به انبار حمله کرد و مارو نجات دادن ولی همچنان اجازه برگشت به کره رو نداشتیم باید همینجا میموندیم، رفتیم داخل خونه، نتونستم تحمل کنم و برگشتم رفتم تو بغل جیمین، تعجب کرد اما اروم اروم دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم، ضربان قلبم خیلی تند بود چم شده من؟ چرا اینجوری شدم؟ چرا میخوام فقط پیش اون باشم؟ جیمین اومد لباشو بزاره رو لبام که به خودم اومدم و ازش فاصله گرفتم و گفتم
_ من چیکار کردم؟ من دارم به سونها خیانت میکنم
و با تمام سرعت رفتم سمت اتاقم و درو قفل کردم
۱۸.۸k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.